چه شد که کتابخوان شدم؟!

احمد راسخی لنگرودی،   4030715155 ۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

در آن روزهای پرشور بيشتر اوقاتم را در دانشگاه تهران مي‌گذراندم. آن روزها در مقابل در ورودي دانشگاه يا در داخل محوطه دانشگاه، کپه کپه افراد جع می‌شدند و بحث‌های سیاسی و ایدئولوژیک می‌کردند. پدیده‌ای که در آن روزها برای نسل ما جدید بود. سابقه‌ای از آن نداشتیم. معمولا يك طرف بحث‌ها نيروهاي چپي بودند و طرف ديگر بحث، نيروهاي مذهبی یا به اصطلاح آن روز مكتبي.

چه شد که کتابخوان شدم؟!

سرآغاز آشنایی کتاب‌خوان‌ها با کتاب معمولا با حکایتی همراه است. سرآغاز آشنایی من هم بی-حکایت نیست. حکایتی که می‌خواهم نقل کنم به روزهای آغازین انقلاب بازمی‌گردد. روزهایی که تا پیش از آن چندان اهل کتاب و مطالعه نبودم. سروکارم بیشتر با امور فنی و وسایل برقی بود. کمتر به یاد می‌آورم جز کتاب درسی کتاب دیگری خوانده باشم.

در آن روزهای پرشور بيشتر اوقاتم را در دانشگاه تهران مي‌گذراندم. آن روزها در مقابل در ورودي دانشگاه يا در داخل محوطه دانشگاه، کپه کپه افراد جع می‌شدند و بحث‌های سیاسی و ایدئولوژیک می‌کردند. پدیده‌ای که در آن روزها برای نسل ما جدید بود. سابقه‌ای از آن نداشتیم. معمولا يك طرف بحث‌ها نيروهاي چپي بودند و طرف ديگر بحث، نيروهاي مذهبی یا به اصطلاح آن روز مكتبي. ساعت‌هاي زياد به پاي اين مباحث مي‌نشستم. مباحثي كه براي من پر از اصطلاحات و واژگان نو بود. کمتر چیزی از آنها دستگیرم می‌شد. این مباحث دنياي ديگري به رويم مي‌گشود. برايم جذابيت و گيرايي خاصي داشت. دلم مي‌خواست آنقدر بر آن مباحث اشراف مي‌داشتم كه خودم نيز يك طرف بحث مي‌شدم. خيلي مايل بودم در اين زمينه فردي راهنمايم مي‌شد. دستم را می‌گرفت و به این دنیای جدید آشنایم می‌کرد. دنیایی که تا آن روزها هیچ شناختی از آن نداشتم.

يك روز پایین پلكان مسجد دانشگاه تهران گفتگويي ميان يك جوان ماركسيست و يك نوجوان مذهبی (در اصطلاح آن روزها مكتبي) درگرفت. عده زیادی هم روی پلکان نشسته گوش به مباحث‌شان می-دادند. روز خاطره‌انگیزی بود آن روز. فرد ماركسيست جواني بود قريب سي ساله؛ كلاهي بر سر داشت و شارب تا لب پائين آويخته بود. طرفِ مكتبي نيز نوجواني بود پانزده شانزده ساله و بسيار مسلط به مباحث فلسفي. هر يك از طرفين بحث هوادارانی در آن جمع داشتند؛ مثل هواداران پر و پا قرص دو تیم فوتبال، آماده برای تشویق تیم‌شان. هرگاه نوبت اين يكي مي‌شد عده‌اي در حمايتش دست مي‌زدند و هرگاه نوبت آن ديگري مي‌شد جماعتي ديگر زبان به تشويقش مي‌گشودند. در يكي دو ساعت آنچنان بحث جدي درگرفت كه حظ بردم. با وجود این اما هیچ سررشته‌ای از آن مباحث نداشتم. خیلی از عباراتشان برایم گنگ و مبهم بود. از شما چه پنهان در آن یکی دو ساعت چیز زیادی دستگیرم نشد!   

گفتگو كه به پايان رسيد عارم می‌آمد سراغ آن نوجوان بروم. او چند سالی از من کوچکتر بود. از شما چه پنهان غرور جوانی به من اجازه این کار را نمی‌داد! رفتم سراغ آن جوان كه از من خیلی بزرگتر بود و از مكتب ماركسيسم جانبداري مي‌كرد. پرسيدم اين چه علمي است كه شما را اينقدر مسلط بر گفتار كرده است؟ اين اصطلاحات را كه بر زبان مي‌آوريد در كجا بايد خواند؟ در پاسخ گفت: در كتاب‌هاي فلسفي. از وی خواستم تعدادی از این کتاب‌ها را به من معرفی کند. او هم درنگ نکرده قلم و یادداشتی از جیب خود درآورد تعدادی عنوان در آن نوشت. انگار وظیفه حزبی خود را به انجام می-رساند. 

   همان روز تمام آن كتاب‌ها را خريدم. جملگی مكتب ماركسيسم را ترويج مي‌كرد. از كتاب «اصول مقدماتي فلسفه» به قلم ژرژ پوليتسر و «کاپیتال» کارل مارکس گرفته تا كتاب «آنتي دورينگ» فردریک انگلس و «ماتریالیسم دیالکتیک» موریس کنفورت و... . روزانه به مدت ده ساعت خلوت گزيده، و به مدت يك ماه همه آن كتاب‌هایی را که آن جوان مارکسیست فهرست کرده بود خواندم. هدفم در آغاز از خواندن ان کتاب‌ها طرف بحث قرار گرفتن در آن جمع‌ها بود، اما رفته رفته این هدف از سرم رفت و به جای آن عشق به مطالعه در من جوانه زد و شدم کتابخوانی حرفه‌ای. 

 هر روز كه مي‌گذشت شعله اين عشق در من بيشتر هم مي‌شد. معناي زندگي را تازه مي‌فهميدم. بر عمر بيهوده‌اي كه در بي‌كتابي گذشت تاسف مي‌خوردم. احساسم تماما این بود: «عمر در سرِ سودای خام رفت.» با خودم این مصرع بیت حافظ را زمزمه می‌کردم: «وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم.» از آن پس همه چيزِ زندگي را در کتاب و خواندن مي‌انگاشتم. با خواندن‌های زیاد قضای نخواندن‌های گذشته‌ام را به جا می‌آوردم. ديگر زندگي بدون کتاب و خواندن برايم معنا و مفهومي نداشت؛ بي‌رنگ شده بود. طُرفه اينكه آدم‌هاي بي‌مطالعه برايم بي‌هويت، و يا دست‌كم غيرانقلابي مي‌آمدند. نمی‌توانستم باور کنم کسی خوی انقلابی‌گری داشته باشد اما نسبتی با کتاب و مطالعه نداشته باشد. 

 به تدريج از دوستان گذشته‌ام فاصله گرفتم. دوستانی که نسبتی با کتاب نداشتند. کتاب نزد آنان امری زاید بر زندگی می‌آمد؛ گذشته از آنکه مسخره هم می‌کردند. ديگر كتاب عصاي دست و تكيه‌گاه روحم شده بود. هر جا مي‌رفتم با خود همراه داشتم و هر جا که مناسب می‌دیدم خدمتش می‌رسیدم. حتي در نوبت‌هاي حمام و يا صف‌هاي طولانی نانوايي هم كه بودم از خواندن كتاب دريغ نمي‌كردم؛ ايستاده يا نشسته مي‌خواندم. كتاب «منطق صوري» نوشته احمد خوانساري را در همين نوبت‌هاي حمام يكي دو بار دوره كردم! کتاب «زنده بیدار» اثر ابن طفیل را در صف‌های طولانی نانوایی سنگکی به پایان رساندم. طي چند سال عصرهاي پنجشنبه بعد از صرف ناهار، بلافاصله كتاب به دست راهي طبيعت بكر لواسانات مي‌شدم. بر روي صخره‌اي زير درختان در كنار رودخانه ‌نشسته، ساعت‌ها به مطالعه مي‌پرداختم. در آن شرايط دلپذير نغمه پرندگان خوش‌خوان و صداي دلنواز جريان آب، شوق به مطالعه را در من دو چندان مي‌كرد. 

باری، فرصت که پیش می‌آمد برایم فرقی نمی‌کرد که اینجا کجاست، هر جا برایم سالن مطالعه بود. در خواندن اصلا سخت نمی‌گرفتم، قید و بند نداشتم. فقط کافی بود کتابی همراهم باشد با شوق می‌رفتم سراغش. 

خيلي سريع از آن كتاب‌هايي كه دراختيار داشتم گذر كردم و به طور جدی به آثار چهره‌هاي طرح آن دوران همچون: شريعتي، مطهري، طباطبايي، آل‌احمد و... روي آوردم. هرچه بيشتر اين آثار را مي‌خواندم در خواندن تشنه‌تر مي‌شدم. باب جديدي به رويم گشودن گرفت. ديگر از امور فني و برقي دست شستم. در واقع كتاب و كتابخانه جاي امور فني و جعبه ابزار را گرفت. همه آن كارهاي گذشته را به كناري نهادم. بهتر است بگويم از گذشته خود توبه كردم! پشيمان از اينكه نوجواني‌ام را به بطالت گذراندم. درواقع، انقلاب دگرگونم ساخت و شخصيتي جديد و فرهنگي از من بروز داد كه هيچگاه فكرش را هم نمي‌كردم. به خوابم هم نمي‌آمد این اندازه با کتاب حشر و نشر پیدا کنم. روزگاری حتی پذیرش آن هم برایم سخت بود. 

 آری، زندگی‌ام عجیب با کتاب پیوند خورد. بهتر است بگویم در تمامی مراحل رنگ کتابی به خود گرفت. پيش خود مي‌گفتم كاش ديدگانم كمي زودتر به روي كتاب باز مي‌شد و در محضرش قرار مي‌گرفتم. كاش كمي زودتر باد انقلاب وزيدن مي‌گرفت تا به دنبالش خود را مي‌تكاندم. 

بدین‌سان تمام اوقات جوانی‌ام خلاصه شد در خواندن و خواندن و خواندن. در گوشه‌ای از اتاق کتابخانه کوچکی تشکیل دادم. با خرید تدریجی کتاب این کتابخانه کوچک قد کشید، بزرگ و بزرگتر شد، تا اینکه دو ضلع از چهار ضلع اتاق را پر کرد. ساعاتی از شبانه‌روزم را در آنجا با کتاب خلوت می‌کردم. و حالا که این کتابخانه را می‌بینم یاد آن روز خاطره‌انگیز می‌افتم و آن یادداشتی که حاوی چند عنوان کتاب بود. یادداشتی که برای نخستین بار مرا کشاند به درون کتابفروشی برای خرید کتاب.

دیدگاه کاربران

ناشناس۳۶۲۴۴۳۴۰۱:۱۸:۵۰ ۱۴۰۳/۷/۱۶
احسنت به ایشان! واقعا هم هر چقدر آدم بیشتر کتاب میخواند، نسبت به مطالعه حریص تر و تشنه تر میشود.
آقابابا۳۶۲۴۵۶۴۰۹:۱۳:۲۰ ۱۴۰۳/۷/۱۶
مبارک بادت این عشق
ناشناس۳۶۲۴۶۳۵۱۰:۳۵:۳۵ ۱۴۰۳/۷/۱۶
خوشا به حالتان... زندگی کردن با کتاب ها لذت بخش است
فریدون۳۶۲۴۷۰۰۱۱:۴۷:۴۹ ۱۴۰۳/۷/۱۶
باسلام. ای عزیز وقتی مطالبت را می خواندم دقیقا" همزادی پنداری می کردم،وباتمام وجودم لذت بردم وهمینطور تاُسف به اوقات از دست رفته، ولی خوشبختانه دوست کتابخوانی نصیبم شده که راهنماییهایش برایم مغتنم است. موفق وشاد باشی
yektanetتریبون

پربحث‌های اخیر

    پربحث‌های دیروز

    1. جمعیت اتباع افغانستانی مقیم ایران بیش از ۶ میلیون نفر است

    2. وقت مقابله‌ به‌ مثل با اروپا نرسیده؟

    3. انتقاد تند محمد مهاجری به پایداری‌‌چی‌ها و جلیلی

    4. ادعاهای غير واقعی درباره اقتصاد ایران

    5. کشوری که بازیچه رقابت های حزبی آمریکا شد

    6. آدرس غلط روی تابلوی پاستور/ ظریف نباشد چه کسی جواب ترامپ را بدهد؟!/ پیامک‌هایی با مضمون خیانت که به نمایندگان مجلس ارسال می‌شود!

    7. سران سه‌قوه در خصوص لزوم رفع مسدودسازی اتفاق نظر دارند

    8. شیطان بزرگ باز هم پیش نویس قطعنامه آتش بس غزه را وتو کرد

    9. ادعای گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر اورانیوم با غلظت ۶۰ درصد را پذیرفت

    10. متن کامل پیش نویس قطعنامه ضد ایرانی ارائه شده به شورای حکام؛ به ایران تا بهار ۱۴۰۴ مهلت داده شد  

    11. انتقال پایتخت وارد مرحله جدیدی شد

    12. رسایی: یک جریانی که ۸ سال کشور را به قهقرا برد امروز کنار گوش رئیس جمهور ایستاده است

    13. قتل شوهر با همدستی پسرعمه

    14. خودروسازی ایران؛ از دست ایلان ماسک هم کاری ساخته نیست !

    15. حزب‌الله: اگر قدرت مقاومت نبود، آمریکا به دنبال راه حل نمی‌آمد

    پربحث‌های هفته

    1. اقدامات متقابل ایران در مقابل قطعنامه احتمالی آژانس انرژی اتمی/ کیهان‌ستیزی زید‌آبادی به جاهای باریک کشید!/ توصیه جالب مطهری به نتانیاهو

    2. باز هم در باغ سبز !

    3. جابجایی مرزهای وقاحت!

    4. جمعیت اتباع افغانستانی مقیم ایران بیش از ۶ میلیون نفر است

    5. قانون عفاف و حجاب کجاست؟/ وقتی گرانی خودرو را هم به علم‌الهدی ربط می‌دهند!/ جای درست لاریجانی؟

    6. چرا مردم با کادردرمان درگیر می شوند؟!/ سرپرست روابط عمومی وزارت بهداشت توضیح می دهد

    7. اتحادیه اروپا از جان ایران چه می خواهد؟!

    8. بازگشت لاریجانی‌ها/ توضیحاتی درباره کلینیک ترک بی‌حجابی/ نسخه شفابخش یا مرگبار برای اقتصاد ایران؟

    9. آن تجربه تلخ را تکرار نکنید

    10. وقت مقابله‌ به‌ مثل با اروپا نرسیده؟

    11. اعتماد به ترامپ خطاست/ عراقچی علیه ساده‌سازی اصلاح‌طلبان/ شمشیر وفاق زیر گلوی مجلس

    12. با "مرد دیوانه" چگونه باید رفتار کرد؟!

    13. چطور ترازش کنیم؟!

    14. درد بیمار و ناز طبیبان !

    15. فرزندان ظریف کجا هستند؟

    16. انتقاد تند محمد مهاجری به پایداری‌‌چی‌ها و جلیلی

    17. نظرات برگزیده مخاطبان «الف»: ظریف تازه متوجه قدرت قانون اقدام‌ راهبردی شده/ سلاح اتمی؛ راه پایان تحریم و تهدید

    18. دیگر چه اتفاقی باید بیفتد؟!

    19. راه‌اندازی کلینیک‌ ترک رانت‌خواری ضروری‌تر نیست؟!

    20. واکنش شریعتمداری به ملاقات مخفی سفیر ایران با مشاور ترامپ

    21.  نماز خواندن خلبان پرواز زنجان-مشهد سوژه فضای مجازی شد

    22. شبیخون دلاری به صنعت خودرو !

    23. واکنش تند روزنامه جمهوری اسلامی به کلینیک بی حجابی

    24. تشکیل اسرائیل، ادامه ایده هیتلر !

    25. نامه مجلس به رهبری درباره ساماندهی کارکنان

    آخرین عناوین