جمهوری اسلامی از پس چهلمین سال و در واقع سخت ترین سال بازی خطرناک به صحنه آوردن جمعیتی که به صورت مستقیم نشانه مشروعیت اش می باشند، با سر بلندی برآمد تا همچنان تنها نظام سیاسی در جهان باشد که سالی یکبار مشروعیت خود را به صورت علنی و در معرض آزمون می گذارد. این آزمون هولناک و نفس گیر در همان حال که خطر کردنی ترسناک هست، منبع عظیم انرژی برای تداوم انقلاب و عبور از بحران ها نیز محسوب میشود.
در تمام این سالها همواره این پرسش وجود داشته است که راز حضور و مشارکت جمعیت تقریبا ثابتی از مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن چیست؟ به خصوص در شرایطی چون سال ۹۷ که به دلیل بحران های اقتصادی و اجتماعی انتظار میرفت میزان مشارکت به نحو چشم گیری نسبت به سالهای دیگر کاهش یابد. چگونه میتوان حضور و همراهی مردم را در حالی که بخش عمده مقامات مسئول در قوای سه گانه با کاهش اعتماد اجتماعی مواجهه هستند را تبیین کرد؟
اگر دروغهای رسانهای و تکراری ساندیس، اجبار، ترس و سازماندهی را کنار بگذاریم و از بحثهای مرتبط با متر و مسافت مسیر راهپیمایی ها نیز عبور کنیم، یکی از مشهورترین تبیینهای ارایه شده از چرایی حضور مردم، تبیین الهیاتی است که البته توسط یک جامعه شناس ارایه شده است.
دکتر حسین کچویان در تبیین این مساله ضمن اشاره به جنبههای راز آلود حضور مردم، راهپیمایی ۲۲ بهمن را همچون راهپیمایی اربعین "دست خدا" در تاریخ میداند که هم شکل گیری و هم تداوم آن به واسطه چنین حضوری رخ میدهد." چه کسی جز دست خدا میتواند ملتی را در صورت جمعی اش به مدت ۲۵ سال (بخوانید۴۰ سال) در صحنه نگاه دارد و با آن تاریخ بسازد؟"
به نظر میرسد این تبیین نسبت به تحول واقعی که انقلاب اسلامی در حیات اجتماعی جامعه ایران به خصوص ساختار دولت ایجاد کرده است و همین تحول نقش مکملی و مهمی در حفظ حضور مردم در راهپیمایی های ۲۲بهمن دارد، بی اعتناست.
در توضیح باید گفت که ایمان و اعتقاد به اصل نظام جمهوری اسلامی و حق بودن آن، زیر بنای و انگیزه اصلی حضور مردم و یا آن گونه که کچویان گفته است دست خدا در صحنه است، اما صرف ایمان به تنهایی نمیتواند توجیه گر حضور اجتماعی باشد، مگر آن که آن نظام حق در حیات اجتماعی و سیاسی جامعه نیز تداوم یافته و ظهور بروز داشته باشد.
این گونه نیست که مردم تنها به خاطر اعتقاد به حق بودن جمهوری اسلامی در صحنه حضور دارند و حیات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران تفاوتی با رژیم سابق یا سایر نظامهای غیر دینی ندارد و یا حتی بدتر از آنهاست. روشن است که علیرغم همه کاستیها، نقصها، اختلاسها و...حیات اجتماعی و سیاسی ایرانیان به نحو بارزی تغییر کرده و جمهوری اسلامی در متن حیات اجتماعی حضور دارد، هست، نفس میکشد، مبارزه میکند، به پیش میرود و البته بسان هر موجود زندهای در جایی هم شکست میخورد و حتی به عقب بر میگردد.
آن بدنه همیشه حاضر علی رغم نقد کردن و حتی ناراضی بودن این حضور را لمس میکنند، تلاشهایش را میبینند، گاهی از خطاهایش میگذرند و زمانی به روش دموکراتیک چرخ حرکتش را میچرخانند. با همه کم کاریها و فشارهای خارجی هنوز فضای عمومی جامعه نشان جمهوری اسلامی دارد و فضای ذهنی و روانی جامعه بیانگر حضور یک حکومت دینی است. پس این تداوم و ظهور نظامی که باور بر حق بودن آن هست، نقش اساسی و مهمی در انگیزه بخشی برای حضور مردم دارد. مردم برای حفظ یک موجود واقعی مبارزه می کنند و به صحنه می آیند.
تحول دولت و ایجاد دولت ملی اما بزرگ ترین دستاورد جمهوری اسلامی و به نوعی زیرساخت اساسی حفظ آن است. منظور از دولت ملی سهمی است که ایرانیان از نهاد دولت و هیات حاکمه سیاسی از رهبری تا بخشداری و شورای شهر دارند و امکانی است که به لحاظ واقعی می توانند در آن سهیم باشند.
تا قبل از مشروطه دولت در ایران، حداکثر یک دولت قبیلهای بود. مشروطه تلاش کرد تا دولت قبیله ای را به دولت ملی تبدیل کند، اما با مجموع تلاشهای صورت گرفته در مشروطه و پهلوی این سهم بیش تر از ۵درصد نشد. انقلاب اسلامی در برآورد بدبینانه این سهم را به بیش از ۴۰ درصد رساند و در سال های بعد همواره در سطح بالاتر از ۳۰ باقی ماند.
اگرچه شورش اشرافیت و تبانی طبقه متوسط در چند مقطع تاریخی موجب محدود شدن این نسبت شده است، با این حال همچنان جمهوری اسلامی در نسبت با تمام تاریخ پیش از خود، ملی ترین دولتی است که در این سرزمین تشکیل شده است. ایرانیان هیچ گاه به اندازه دوره جمهوری اسلامی در دولت سهم نداشته و البته از دولت نفع نبرده اند. به همین خاطر هم از یک سو انگیزه مخالفت ندارند و از سوی دیگر انگیزه حضور دارند.