«باغبان و نجار»
(دیدگاه های جدید علم روانشناسی رشد در باب رابطه ی والدین و فرزندان)
نویسنده: آلیسون گوپنیک
مترجم: مریم برومندی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1399
350 صفحه، 52000 تومان
****
و باید “آن” شوی که من می خواهم! هنوز حتی به دنیا هم نیامدهای، دو سال و نیم بیشتر نداری، در مهد کودک با بچه ها دعوا می کنی، تازه به مدرسه رفته ای، نمی توانی رشتهی دانشگاهیات را انتخاب کنی، نمی دانی چه شغلی برایت خوب است، توان تخشیص همسر مناسب زندگی ات را نداری، نمی دانی چگونه باید تربیتش کنی و در آخر هم، نمی دانی چگونه باید بمیری! اما همه را من می دانم، چون “والد” تو هستم. من تو را “تربیت” خواهم کرد، از تو باخ، انیشتین یا ریوالدو خواهم ساخت...
اغلب آدم ها تربیت را “کاری کردن” می پندارند، در حالی که پروفسور آلیسون گوپنیک، استاد شصت و پنج سالهی دانشگاه برکلی، تربیت را بیشتر “کاری نکردن” تعریف می کند. تحمیل کلاسهای موسیقی، ریاضی، شنا و ... را در زندگانی کودک خیانت قلم داد می کند و نه تربیت.
کودک را همچون گیاهی در باغچه فرض می کند، که خود مسیرش را پیدا خواهد کرد.اینکه به کدام طرف قد بکشد، به صورت عرضی رو خاک رشد کند یا سر به فلک بکشد،گل بدهد یا میوه ویا بی حاصل باشد و هر “انتخاب” دیگری از این دست، که از درون کودک می جوشد “تعیین” می شود: "یک والد خوب، بزرگسالی را خلق می کند که بتواند انتخاب های خودش را بکند، حتی اگر این انتخاب ها افتضاح باشند."(صفحه ی ۳۱۸)
در مقابل والد باغبان والد نجار است. والد نجار کودک را همچون قطعه چوبی در نظر می گیرد که با تربیت، که همان ابزار های نجاری است قطعهای کارآمد خواهد ساخت و کودک را “آن”طوری شکل میدهد، که میخواهد. از منظر والد نجار تربیت چیزی نیست جز تعیین کردن مسیر کودک.
آگوپنیک در شهر فیلادلفیای ایالت پنسیلوانیای امریکا، به عنوان فرزند ارشد خانواده ای هشت نفره، که آن موقع هنوز سه نفر بودند، به دنیا آمد. او اکنون هم روانشناس است، هم مادر و مادربزرگ. دو نوهی پسری او، آگوستوس و جورجیا در سراسر کتاب، لابلای پژوهشهای علمی و نظریههای تکاملی او، حضور دارند و بازی میکنند.
با نگاه به گونهی انسان، در کنار ببر، کلاغ، موش صحرایی و سایر حیوانات نتایج جذابی بدست آمده است. مثلا اینکه فقط فرزند آدم نیست که بازی می کند، جوجهی کلاغ، تولهی گربه و کرهی خر هم اینچنیناند. هرچه گونهی جانوری باهوش تر باشد، دوران کودکی اش هم طولانی تر است و در نتیجه بیشتر بازی می کند. این دوران برای ببر شش ماه است و برای کلاغ دو سال. جوجه ی کلاغ که در زمره ی باهوش ترین حیوانات است (هوش کلاغ با شامپانزه و هوش شامپانزه با انسان مقایسه می شود.)، با شاخه و برگ بازی می کند؛ و حتی قادر به ساختن ابزار است.
بازی در عین حال که فعالیتی لذت بخش و به ظاهر بی هدف است، مهمترین و کارآمدترین بستر یادگیری کودک نیز هست. کودکان نیاکان خوراک جوی ما که هنوز چیزی را نمی کاشتند و در طبیعت به دنبال غذا می گشتند و شکار می کردند، در هفت سالگی دوران کودکیشان به پایان می رسید. در سیر تمدن بشری، این دوره افزایش یافت؛ امروزه برخی دانشمندان بر این باورند که تا بیست و هفت سال هم ادامه دارد.
اصلی ترین ستون سازه ی بازی، “اختیار و انتخاب گری” است. اینکه بزرگسالی، کودکی را مجبور به بازی کردن کند، آن فعالیت دیگر بازی نخواهد بود. این دقیقا مانند آنست که بخواهیم برای اوقات فراغت برنامه ریزی کنیم، اوقاتی که برای آن از پیش برنامه ریزی شود دیگر اوقات “فراغت” نخواهد بود.
اگر قرار بود نسل جدید، “آن” مطلوب نسل قدیم بشود، دیگر هیچ تغییر و پیشرفتی رخ نمی داد. در پژوهشی با تحلیل محتوی گفتگوی کودکان پیش دبستانی با همسالانشان، معلوم شد به طور میانگین آنها در هر ساعت، هفتاد و پنج جمله، که با “چرا” آغاز می شود می پرسند!
اگر شما هم با کودک سه ساله ای هم صحبت شده باشید، این گفتگو برایتان آشنا خواهد بود:
"- بابا، ما چرا نمی تونیم بیرون بریم؟
- چون بارون می باره.
- چرا؟
- خوب، چون از آسمان، آب می ریزه.
- چرا؟
- چون در ابرها آب وجود داره.
- چرا؟
- ابرها زمانی که بخار آب وجود داشته باشه، شکل می گیرن.
- چرا؟
- نمی دونم، دیگه هیچ چیزی نمی دونم! این همه ی چیزی بود که می دونستم."
در واقع، جدیدترین مطالعات نشان می دهند، که بچهها واقعا به دنبال دریافت پاسخ برای پرسش هایشان هستند و از این پاسخ ها یاد می گیرند. معمولا، والدین با مدل تربیت نجار گونه، پرسشگری را در کودکان کور می کنند و نیز به جنگ یادگیری تکاملی کودک می روند.
قلم طنز آلیسون گوپینک با پرداختن به مساله ی تربیت و یادگیری از منظر روانشناسی تکاملی، پژوهش های روانشناسی رشد در تلفیق با تجارب شخصی اش، مخاطب را از چنگال ادبیات خشک علمی رهانده است. مریم برومندی نیز با ترجمه ی روانش، پیمودن این مسیر را برای خواننده تسهیل نموده است.
کودک بیشتر از آنچه که تصورش را کنیم از مشاهده ی مراقبان اولیه اش می آموزد. حتی گاهی هوشیاری اش به ما، از خودمان نیز بیشتر است! او می آموزد آنچه را که ما هستیم، نه آنچه را که بر زبان می آوریم. در ادبیات دینی نیز بر این ایده تاکید شده است و به قول مرحوم مطهری، ما از زبان توقع بیش از اندازه داشته ایم. كونوا دعاة للناس بغير ألسنتكم. بدتر از همه ی اینها این است که انتظار داشته باشیم که او چیزی باشد که در رویا هم از خودمان بر نمی آید!
نتیجه اخلاقی یا غیر اخلاقی اینکه اگر کودکتان را می خواهید تربیت کنید، اول خودتان را تربیت کنید؛ او از شما خواهد آموخت. همچنین محیطی طبیعی برای او فراهم آورید تا او، دست به انتخاب گری بزند، کشف کند و خودش، خودش را بسازد. خلاصه اینکه، دست از سر او بردارید، “همین” طوری خوب است، نه “آن” طور که شما می خواهید.کار شما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشید.