بعد از فرونشستن قائله ۸۸ که به قول اهل نظر، "فتنه" زیر خاکستر خفه شد، در نشریه "پنجره" با عنوان "صف بندی های جدید" نوشتم حال که اصلاح طلبان، پروژه خروج از نظام را که در دوره اصلاحات تئوریزه شده بود، در هشتاد و هشت اجرایی کردند، ادامه حضورشان در سپهر سیاست کشور، دیگر محلی از اعراب ندارد و لاجرم، این جریان، ناگزیر است از صحنه معادلات قدرت کنار برود. درغیر این صورت، نقض غرض کرده و با سیستمی همراهی کرده که مشروعش نمی داند، یا میتوان چنین تصور کرد که حاکمیت، با تمام جلال وجبروتش، اپوزیسیون خود را درآغوش گرم و نرم اش بپروراند تا جان بگیرد و جانش بستاند!
از نگاه دیگر، این سخن، در ابتدا خطر تک صدایی و یکدست شدن قدرت را به ذهن متبادر می کرد. پس برای پیشگیری از خطر دیکتاتوری نیز درهمان مقاله نوشتم در شرایط اکنون درجبهه اصولگرایان، این ظرفیت وجود دارد که خلاء تنوع سلیقه ها را پر کند و با تقسیم شدن به دو جریان عمده سنتی و مدرن یا چند جریان چپ و راست و میانه، هم به تنوع اندیشه و تکثرگرایی ( پلورالیزم ) بعنوان یکی از اصول دموکراسی وفادار بماند و هم بخشی از بدنه میانه رو جبهه اصلاحات را که با پروژه خروج از نظام همراهی نکردند و به صراحت نیز اعلام کردند از نگاه آنها، اصلاح طلبی تنها در محدوده و دایره نظام می تواند معنا داشته باشد و خارج از آن، انقلاب و براندازی تعریف می شود، درجریان این تکثیر و تقسیم، جذب کند.
از آن روزها و زمان نگارش آن مقاله، قریب چهارده سال، گذشته و همانطور که صاحب این قلم آن روزها پیش بینی کرده بود، اصلاح طلبانی که با ساختارشکنی، نشان دادند بنای همراهی با نظام را ندارند، طی فرآیندی طبیعی درطول یک دهه، از دایره قدرت حذف شدند و احزاب، گروه ها و چهره های سیاسی که با مواضع و رفتار خود، از خطوط قرمز نظام عبور کرده بودند، به مرور زمان با اقناع افکارعمومی، جایگاه اجتماعی خود را در صحنه سیاست ورزی از دست دادند.
اما اتفاق دوم که می بایست به موازات آن می افتاد، رخ نداد و درجبهه واحد ائتلاف اصولگرایان یا جبهه متحد نیروهای انقلاب اسلامی یا جبهه پیروان خط امام و رهبری، یا جبهه ائتلاف پایداری و نواصولگرایان یا با هر اسم بزرگ و عنوان درشت دیگری، شفاف شدن مواضع و نقطه نظرات متنوع، سلیقه های گوناگون که به تقسیم و تکثر وعده داده شده جبهه ائتلافی اصولگرایان بیانجامد که بطور طبیعی مورد انتظار و توقع همگانی _هم سیاسیون و هم توده مردم_ بود که درفضایی صمیمی و آرام، با تفاهم ، همدلی وحسن نیت، توسط احزاب، گروه ها و جریانهای معتقد و باورمند به اصول نظام و آرمانهای امام (ره) و رهبری، قانون اساسی و به ویژه اصل مترقی ولایت فقیه، تحقق پیدا کند، بنا به هر دلیل، محقق نشد و تنها اتفاقی که افتاد، این بود که محمد باقر قالیباف ، ترجیح داد، به جای ادامه ی ائتلاف با ابراهیم رئیسی و بسنده کردن به یکی_دو وزارتخانه نه چندان مهم و اصلی، حساب خود را همچنان جدا نگهدارد و به عنوان لیدر جریان نواصولگرایان، تا انتخابات بعد، سنگر مجلس راحفظ کند و ریاست قوه مقننه را عهده دار باشد .
اگر نبود استقلال نسبی قالیباف از رئیسی، که تا حدودی استقلال مجلس از دولت را طی ۲۴ ماه گذشته به نمایش گذاشت، بدون شک کشور از ناحیه سوء مدیریت ها و تصمیمات اشتباه مدیران صفر کیلومتر کارنابلد دستگاههای دولتی خسارت های به مراتب بیشتری متحمل می شد.
لیکن تجربه دو ساله دولت سیزدهم نشان داد حاکمیت تکصدایی و یکدست شدن قدرت ، شاید محاسنی داشته باشد، اما مضراتش بمراتب بیشتر است و وزارتخانه ها، نهادها و دستگاههای اجرایی در حوزه پاسخگویی، نظارت برعملکرد، تعارض منافع و دیگر ابعاد حکمرانی ، دچار ضعف و انحراف غیرقابل تصور خواهند شد.
هر چند رخوت و بی انگیزگی هولناکی بر فضای سیاسی کشور سایه انداخته ، اما در ناامیدی بسی امید است و انتخابات پیش رو ، فرصت مغتنمی است که اندیشه ها و سلیقه های سیاسی متنوع پا پیش بگذارند و نقطه نظرات خود را در سطوح و درحوزه های مختلف حکمرانی، مطرح و عرضه نمایند تا مردم با رغبت، مجلسی در تراز انقلاب اسلامی شکل دهند.