محمدجواد اخوان در یادداشتی ندشت؛ معمولاً وقتی سخن از دلایل کاهش فرزندآوری به میان میآید، پاسخها سریع به سمت مشکلات معیشتی و اقتصادی میرود و بهطور کلیشهای تصور میشود دلیل اصلی اقتصادی است. بر همین اساس است که در پاسخ هم مشوقهای اقتصادی بهصورت پررنگی تجویز میشود و اصلاً بخش قابلتوجهی از قانون جوانی جمعیت هم با همین نگاه تدوین و تصویب شد. نگرشسنجیها و پیمایشهای اجتماعی البته چیزهای دیگری هم میگویند که باید دیده و شنیده شود. میل به فرزندآوری در خانوارهای کمتر برخوردار اتفاقاً بیشتر از خانوادههای متوسط و بالاتر است و سطح اقتصادی افراد با تمایلشان به فرزندآوری نسبتی عکس دارد. حتی اگر شهودی هم به جامعه نگاه کنیم در مناطق محرومتر جامعه تعداد فرزند بیشتری در خانوادهها مشاهده میشود و در مقابل، در مناطق مرفه و برخوردارتر مصادیقی، چون تجرد قطعی یا نگاهداری حیوان خانگی بهجای تشکیل خانواده یا فرزندآوری بیشتر مشاهده میشود.
نمیتوان انکار کرد که بخشی از مردم مایلند فرزندان بیشتری داشته باشند، اما ترس از فقر (واهی یا واقعی) مانعشان میشود، اما دیگر این واهمه پدیده غالب یا مانع اصلی فرزندآوری نیست. اساساً با پدیدهای پیچیده و ذوابعاد مواجهیم که اتفاقاً بار فرهنگی اجتماعی آن بیش از مؤلفههای اقتصادی است. در واقع شاهد موجی از تغییرات عمیق، اما تدریجی در «سبک زندگی» و «ذائقه اجتماعی» هستیم که یکی از مصادیق آن کاهش تمایل به تشکیل خانواده یا فرزندآوری است. وضعیت رشد منفی جمعیتی در بسیاری از کشورهای غربی (که اتفاقاً از کشورهای ثروتمند جهان محسوب میشوند) نیز بهخوبی واقعیتها را نشان میدهد.
اصل این پدیده در واقع «جهانیسازی ارزشهای فرهنگی و اجتماعی» است که در سه دهه گذشته به کمک رسانههای جهانی و صنایع فرهنگی دنبال شده و فضای مجازی شتابدهنده محیطی آن بوده است. تحمیل «نرم»های بینالمللی و ترویج تدریجی و بدون سروصدای برخی از سنتهای اجتماعی نوپدید و وارداتی، کلانپروژهای است که در طول این سالها بهصورت مستمر و پرشدت ادامه یافته است. آماج اصلی این پروژه نهاد «خانواده» بوده و تضعیف و حتی انهدام آن هدف کانونی پیشبرندگانش بوده است. بر همین اساس، در عموم تولیدات رسانهای جریان اصلی ارزشهای مربوط به خانواده تضعیف شده و در مقابل، ضدارزشهایی، چون انحرافات جنسی، خانوادههای ناقص، اصالت یافتن حیوانات خانگی و... برجسته شدهاند.
نیمنگاهی گذرا بر وضعیت شاخصههای مرتبط با خانواده و جمعیت در کشورهای غربی بهخوبی نشان میدهد که پیامدهای این روند چه بوده و چگونه نهاد خانواده در معرض فروپاشی کامل قرار گرفته است. در واقع وضعیت کنونی غربی، آینده پیش روی همه جوامعی است که الگوی غربی را سرلوحه خود قرار دادهاند. کاهش تمایل به ازدواج در جوانان، افزایش چشمگیر طلاق، تشدید انحرافات اخلاقی، دوری از فرزندآوری و روی آوردن به حیوانات خانگی و... بخشی از نشانههای تأثیر این سبک زندگی در سایر جوامع از جمله جامعه ما هستند. به این دلیل است که بخشی از افراد جوان و بزرگسال به رغم تمکن مالی از تشکیل خانواده پرهیز میکنند یا تأهل بدون فرزند را ترجیح میدهند.
ریشه تمام این نگرشها را باید در تعریفی دید که در تمدن غرب از مفهوم «زندگی» ارائه میشود؛ تعریفی کاملاً «التذاذگرایانه و مادی». چنین انسانی موجودی تکساحتی و کاملاً لذتمحور است. هیچ هدفی بالاتر از کسب لذت حداکثری برایش متصور نیست و همه عالم و حتی همنوعانش را در خدمت کسب لذت خود میداند. این برداشت البته ریشه در نگرش اومانیستی (Humanism) دارد که انسان را محور همهچیز میداند و این انسان است که بنیاد عالم بر طبق منافع او بنا میشود. برای انسان لذتطلب، کسب لذت در این لحظه و امروز اولویت اصلی است و از هرچه مزاحم لذت اینک اوست اجتناب میورزد. تعهد و مسئولیت بار متکلفانهای است که آن را خوش نمیدارد، پس ازدواج نمیکند و فرزنددار نمیشود تا مسئولیت تأهل و عائلهمندی را نپذیرد. بهجای آن به همخانگی غیرمشروع یا نگهداری حیوان خانگی روی میآورد که هر لحظه بتواند از مسئولیت آن بگریزد و بدون عواقبی به آن پایان دهد. هرچند جامعه ما بسیار از این مختصات جامعه غربی مدرن دور است، اما نمیتوان انکار کرد که فرهنگ و سبک زندگی غربی بر جامعه ما نیز تأثیراتی داشته و در طبقاتی که هرچه بیشتر متأثر از فرهنگ غرب هستند، این سنخ گرایشها بیشتر مشهود است.
ازاینرو باید گفت در واقع مسئله اصلی در چالش جمعیتی کشور، فرهنگی و اجتماعی است و منحصر دانستن آن به مسائل اقتصادی، کمکی به حل مسئله نمیکند. باید طرحی نو درانداخت و بر اصلاح سبک زندگی و فرهنگ عمومی تمرکز کرد.