«آیینه قدی»
نویسنده: برگزیدگان جایزه اُ. هنری
ترجمه: زهرا سلیمی
ناشر: نیستان، چاپ اول 1400
188 صفحه، 51000 تومان
****
می نویسم که بدانید با چه شاهکاری از ادبیات جهان روبه رو خواهید شد. می نویسم در مدح قلم پرتوان نویسندگان بنام جهان و در آخر می نگارم از تجربیاتی که هنگام برگردان این مجموعه فاخر به دست آوردم و آنچه بر من گذشت تا در حد توان آنچه مورد و منظور نویسنده بوده را به قد و قواره ادبیات کشورم در بیارم تا هم به جان شما بنشیند و هم تحفه ای ناچیز باشد برای بالابردن ادراک فرهنگی جامعه ای که در آن زیست می کنم.
اُهنری را همگان بی شک می شناسید. هم او که چشمان فرهیختگان دنیا را به سبک بدیعی از داستان نویسی باز کرد. داستان کوتاه. همان سبکی که تعداد واژگانش کم اما تاثیرش بسیار است. که قرار است کم بگوید اما بی اندازه تاثیر بگذارد. به راستی چه نام نکویی برگزیده اند برای رویدادی چنین مهم در انتخاب و قدردانی از برترین داستان های کوتاه که سالانه خودشان را با زحمت فراوان به بخش انتخاب برترین آثار جشنواره می رسانند تا مگر پس از عبور از هفت خوان داوران ریزبین و نکته سنج برسند به آنجا که آرزویش را داشتند. از مجموعه آثار برگزیده جوایز اُهنری می گویم. که در قالب یک کتاب هر سال چاپ شده و به انتشار می رسد. از شوقی می گویم که خوانندگان و تشنگان فرهنگ در سرتاسر دنیا هر سال بر دل نگاه می دارند تا چشم انتظاری شان پایان یابد. از تلاش هایم به عنوان مترجم این آثار می گویم تا هرچند مختصر بتوانم ویژگی های بی مانند داستان ها را فریاد بزنم. در کتاب "آینه قدی" که با تلاش " انتشاران نیستان" به چاپ رسید یکی از بهترین تلاش هایم را به کار بردم تا بشود آنچه شد و بنشیند به دل مخاطبانش. کتاب حاضر چهارمین کوشش من " زهرا سلیمی" با حمایت انتشارات نیستان است که به ترجمه اثار برگزیده جایزه اُهنری در سال 1993 پرداخته. پیش از این سه کتاب دیگر از همین نوع مجموعه با عناوین "زنی که با من در یک خانه زندگی می کرد"و "به نمایندگی از یک احمق"و "گفتگو با مردگان" به یاری انتشارات وزین نیستان به چاپ رسانیدیم و استقبال بی نظیر مخاطبان خاص این مجموعه ها به من "زهرا سلیمی" این انگیزه را داد تا دقیق تر بخوانم و بهتر بنویسم. باشد که این بار هم از محبت و حمایت خوانندگان مشاهیر ادبی جهان بهره مند شوم. در ادامه مختصری از نوع روایت و شالوده داستان ها خواهم گفت.
از داستان اول دوست دارم بیشتر از بقیه بنویسم. "جزیره" داستانی که خودم را در جای جای اتفاقاتش تصور کردم. از حالی که بعد از هر بار خواندنش در جانم ماند و روحم را صیقل داد. داستان زنی که عزادار گربه از دست رفته اش است. هر کاری می کند و به هر طنابی چنگ می زند نمی تواند با داغ از دست دادنش کنار بیاید. از ابتدای داستان متوجه نوع خاص این ارتباط می شوید و همزمان نگرانید که نکند بلایی بر سر این علاقه بی حد و حصر بیاید که می آید. مخاطب شاید در جایی تصور کند که داستان تاسف بار از دست دادن به همینجا ختم خواهد شد اما نمی شود. ردپای این سوگ عظیم در تمام مراحل داستان باقیست. حتی همان جا که شخصیت داستان می داند که باید خوشحال باشد اما نیست. نمی تواند . غم غریبی بر جانش مانده. داغ سوزناکی بر دلش سنگینی می کند. بعد از آن می رسیم به داستان "آینه قدی" که وجه تسمیه این کتاب است. همان آینه که چه خصلت هایی را رو نمی کند. همان که هم می تواند شخصی را رسوا کند و هم غافلگیر. می آموزیم که نباید به آینه ها هم اعتماد کنیم. در "ماداسگاسکار" از رابطه عمیق پسری با پدرش با خبر می شویم اما این همه ماجرا نیست. پسر مدام در میان احساساتش در رفت و آمد است. نمی داند باید از پدر دلگیر باشد یا سپاسگزار. نمی داند وظیفه اش دقیقا در برابر او چیست. چه کند برایش تا جبران کند تمام آنچه برایش کرده را. "بالابردن رکورد اقامتم" را پسرکی نوجوان روایت می کند که سعی دارد با تمام حواس و دقت کودکانه اش آنچه بر سرش می آید را خوب تجزیه تحلیل کند. می خواهد کمک کند به تمام انسان ها. به دنیا اما نمی داند چگونه." کار نیمه وقت" را هم پسرکی نوجوان روایت می کند اما این بار در قالب مرد کاری خانواده. او که که قرار است در کنار پدر آماده شود برای آینده سختی که در انتظارشان است از تجربیاتش می گوید. از مردم زمانه اش، از قوی بودن های پدرش. "پتوی قاتل" را با دقت بخوانید. تا بفهمید چه بر سر انسان می آید وقتی بداند مرگش نزدیک است و به ناچار باید به انتظارش بماند. باید بنشیند و لحظات نزدیک شدن مرگش را بشمارد.
از داستان "با عقایدی متفاوت" آموختم که باید احترام بگذارم به آنچه انسان ها بدان معتقدند. باید در حالیکه باور دارم راهشان را اشتباه رفته اند توهین نکنم به باورهایشان. به همه آنچه یک عمر بدان دل خوش کرده اند." پانتومیم" را اعضای یک خانواده روایت می کنند. در قالب داستان هایی که سر می دهند در حقیقت از جهان بینی شان حرف می زنند. از تفاوت هایشان . از اشتراکاتشان. از پای بندی شان به خانواده ای که همه چیزشان است. راوی" پرچم های زرد" هم پسرکی است که با وجود سن کم و تمام بی تجربه گی اش فهمیده زندگی همین لحظه های است که سپری می شوند. همان هایی که باید قدر دانست. باید برایشان جان داد . "خانه صورتی" حکایت از تفاوت دو نسل و یا حتی سه نسل دارد. از خانواده ای می گوید که به ناچار به هجرت تن داده اند اما در همان کنعان خویش وجه اشتراکی نمی یابند برای کنار هم ماندن. مادر دلش می خواهد مترقی شوند. ریسک کنند و بهترین ها را داشته باشند اما پدر می ترسد. از تغییر. از شکست. از ازدست دادن. در آخر هم قرار است داستان "مدرسه وون" بدرقه تان کند. مدرسه ای که بیش از فنون رزم به شما درس زندگی می آموزد. درس جوانمردی. درس انسانیت. تا بدانید هر حرف و حرکت نابخردانه تان چه تاثیری ممکن است بگذارد بر روان و تن آدمیان. که شاید لختی تفکر کرده و بین خوب و بد تصمیم بگیرید.
بیش از پیش امید دارم که لذت ببرید از خواندن کتاب " آینه قدی" با ترجمه من "زهرا سلیمی " و چاپ انتشارات نیستان.