«این بچه»
نویسنده: ژوئل پومرا
مترجم: نگار یونسزاده و آناهیتا معروفی
ناشر: قطره، چاپ اول 1399
74 صفحه، 17000 تومان
***
طی سالیانی که تئاتر معاصر در اوج نوآوریهای ساختار و فرمگرایی به سوی مدرنیسم پیش رفت، شاعرانگی و نوشتار ادبی از صحنه حذف شد. اکنون پیوند دوبارۀ ادبیات و تئاتر در قالب شاعرانگی جدیدی که بیشتر در گفتار نمایان میشود، این پرسش را مطرح میکند که آیا میتوان ادبیات را از تئاتر منفک کرد؟ آیا این غیبت ادبیات است که موجب دگرگونیهای دنیای تئاتر میشود و به عبارتی دیگر آیا صحنهپردازی، اجرا، نور، موسیقی و بدن بازیگر نیز نوعی از نوشتار محسوب میشود؟
تئاتر از قرن هجدهم در سراسر اروپا گسترش پیدا کرد و هر شهری صاحب تماشاخانهای شد. نمایشنامهنویسان این دوره به طرح مسائلی از طبقات متوسط پرداخته و با آوردن شخصیتهای عادی در آثار خود به خلق نوع جدیدی از درام پرداختند که به اصطلاح «نمایش بورژوایی» خوانده میشد. از سوی دیگر جایگاه استقلال میان آمریکا، انگلیس و انقلاب کبیر فرانسه و مشاجرات فکری و فلسفی این قرن، زمینه را برای نهضت ادبی قرن آینده یعنی «رمانتیسیسم» آماده کرد. اما نمایشنامههای فرانسوی اواخر قرن بیستم تا کنون که چهرۀ تازهای از درام کنونی این سرزمین را ارائه میدهند، نیازمند کشف و شناسایی عمیقاند. این نمایشنامهها آثاری را در برمیگیرند که با آنچه تئاتر مدرن خوانده میشود متفاوتند؛ در هیچ مکتبی نمیگنجند و هیچ عنوانی را نمیتوان بر آنها اطلاق کرد؛ چرا که نه اجتماعی، نه تفریحی و نه سیاسیاند. تئاتر فرانسه نیز مثل دیگر ژانرهای ادبی دوران معاصر مورد دگرگونیهای فراوان قرار گرفته است.
ژوئل پومرا نویسنده و کارگردان فرانسوی در سال 1990 کمپانی برویار را بنیان گذاشت. پومرا فقط نمایشنامههای خودش را به روی صحنه میبرد. او بر این اعتقاد است که در کار نمایش سلسله مراتب وجود ندارد و کارگردانی و متن نمایشنامه همزمان در حال تمرین و تکرار ساخته و پرداخته میشود. در نمایشنامههای پومرا که همواره خودش را «نویسندۀ نمایش» تلقی میکند واژهها در جستوجوی یکدیگرند و جملهها و عبارات هجوم میآورند تا یکدیگر را در هم بشکنند و ناگفتهها و اسرار پنهان را عیان کنند.
وی که در نمایشنامههایش از واقعیت زندگی معاصر الهام گرفته و از جنبههای مختلف مادی و عینی و تخیلی به این موضوع میپردازد، نخستین اثرش را با عنوان «قطبها» در سال 2002 منتشر کرد. وی آثار بسیاری آفریده که از میان آنان برای «بازرگانان»، «اتاق سرد من»، «برای این کودک» و «اتحاد دو کره» جوایز متعددی دریافت کرده و همچنین جایزۀ بزرگ تئاتر فرانسه را نیز برای مجموعۀ آثارش از فرهنگستان فرانسه گرفته است. او در سه نمایشنامۀ «قطبها»، «دوست من» و «به لطف چشمانم» شخصیتهای عادیای را به صحنه برد که با مسئلۀ تحقق خود و مسئلۀ افرینش هنری همچون زندگی روبهرو میشوند و تناوب گذشته و حال، واقعیت و رویا و تشویش شخصیتها در دنیای پیرامون آنان حسی از غرابت آفریده است.
در نمایشنامۀ «این بچه» با نُه صحنۀ کوتاه و تکاندهنده از مناسبات والدین و فرزندان روبهرو میشویم که به شکل عجیبی شبیه خودِ واقعی ما در نقش پدر، مادر یا فرزند هستند. درواقع شخصیتهای این نمایشنامه در اوج استیصال و پریشانی، از پشت دیوارههای پوشالی و خیالی، احساسات واقعی خود را در قالب خشم و عصیان بروز میدهند. در «این بچه» پیچیدگیهای روابط متقابل والد و فرزند به تاریکترین وجه ممکن به تصویر کشیده میشود. نوعی از نمایشنامه که در آن تصویرهای آرمانی و رویایی کنار زده شده و به طور کل این پرسش مطرح میشود که با تمام پیچیدگیها و تناقضهای جاری در این روابط، آیا به دور از قضاوت و احساسات، می توان گفت در این میان حق با کیست یا چه کسی مقصر است؟
زن باردار، پدر، مادر، دختر، پسر، زن، مرد، زن جوان با کودک، بچه، عروس، خانم مارکر، پلیس و زن همسایه شخصیتهای نمایش «این بچه» هستند. آنها دنیایی را به صحنه میآورند که در آن انسان سرگشتۀ مدرن دچار ترس، اضطراب، فرسودگی و کلافگی میشود. نوسان بین خیال و واقعیت، مرگ و زندگی، ثبات و بیثباتی، تماشاگر و خوانندۀ این صحنهها را لحظهای آرام نمیگذارد. اگر چه گفتار پومرا در «این بچه» پراکنده و متناقض با واقعیت است اما او در عین حال، مخاطب را به کار میگیرد تا پارههایی از واقعیت پشت پرده را بازسازی کرده و نمایش دهد.
تئاتر امروز، صنعتی وارداتی است. نخستین نمایشنامهها، متونی خارجی بودهاند و بسیاری از نمایشنامههای شاخص اجرا شده نیز برگرفته از متون خارجی است. همین موضوع اهمیت ترجمه نمایشنامه را دو چندان میکند. چنین متونی از آنجا که از ابتدا برای بازیگر و جهت اجرا در شرایط انحصاری صحنه تئاتر، با عناصر فیزیکی مشخص و گاه نمادین، نوشته میشود، نیاز به ترجمهای خاص دارد. مترجم این متون میبایست هم به زبان شفاهی و هم ادبی مسلط باشد و از سوی دیگر عناصر محدودکنندۀ صحنه را نیز برای تأثیر مستقیم در مخاطب در نظر آورد. همچنین در ترجمه عبارتها و واژگان متن نمایشنامه باید زمان و مکان صحنه و نیز قرابت تأثیر زبان در مخاطب احساس شود که ترجمۀ «این بچه» ژوئل پومرا، از این ویژگی برخوردار است.