مرا به تجربه معلوم شد در آخر حال
که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال ! *
چندان بیراه نیست اگر که این بیت را شرح حال معلمان بدانیم، هر چند که ممکن است آن را به زبان نیاورند. با اینکه همیشه و همه وقت معلمان جامعه ما از وضعیت پرداختی خود گله مند بوده اند اما فراز و نشیب های یک دهه گذشته و تغییرات نظام ارزشی جامعه به چنان سمتی رفته که حالا گله ای شاید دردمندانه تر بر گله همیشگی پیشین جامعه معلمان افزوده شده. اگر پیشتر تنها درد معلمان، معیشت بود حالا تنزل منزلت اجتماعی و جایگاه معلم نیز به آن افزوده شده . علم و عالم دیگر چندان ارزشی ندارد و در محاصره ثروت درآمده . مانند تمامی عرصه های حیات اجتماعی علم نیز در مقابل ثروت به حاشیه رانده شده و هر چه ستایش و احترام است نصیب برخورداران می شود. برخوردارانی که از قضا در جامعه ای با مختصات جامعه ما عموما ثروتشان حاصل زحمت و تلاش نیست.
هر چند این سرمایه سالاری در جامعه ما همیشه با نقاب و پوشیده در صورت های دیگری بوده اما به نظر می رسد در دهه اخیر با سرعت به سمت عریانی و کنار زدن این پوشش ها می رود و کم کم باید منتظر نظریه پردازی کسانی هم باشیم که ساحت مدرسه و دانشگاه را هم مانند «بازار» تحلیل کنند، نظیر کاری که برخی روشنفکران سرمایه داری چون رابرت نازیک در تحلیل آنچه به که به اعتقاد او زیاده خواهی معلمان و دانشگاهیان و روزنامه نگاران و همه کسانی است که به نوعی با واژه پردازی سروکاردارند، انجام داد و عجیب است که کار خود را هم از این واژه پردازی جدا می کرد و خود را در زمره این دسته از روشنفکران نمی دید .
به اعتقاد او ریشه این خودبرتر بینی روشنفکرانه مخالف سرمایه داری، نوع تربیت در مدارس است و البته ریشه این انتظار پاداش خواهانه و برترنشینی را تا عقاید افلاطون هم شناسایی می کند. او معتقد بود بر خلاف مدرسه و دانشگاه، در جامعه تجاری بیرون از این دو نهاد، بالاترین ارزش ها ( توجه و احترام و ثروت) نصیب درخشان ترین افراد نمی شود. به اعتقاد او این واژه پردازان یا روشنفکران می خواهند تمام جامعه مانند مدرسه باشد و آنها مانند مدرسه لایق بیشترین تکریم ها و ارج گذاری ها باشند. به نظر او روشنفکران واژه پرداز یا کلامی بر خلاف عدد سازان تنها درون مدرسه موفقند نه در جامعه تجاری و سرمایه داری که توزیع پاداش درآن براساس برآوردن نیازها ( هر نیازی) صورت می گیرد.
به نظر می رسد این تبیین فیلسوف سیاسی مدافع جامعه سرمایه داری به طور کامل مورد پذیرش نظام حکمرانی ما قرار گرفته است آنجا که دایما از مهارت افزایی دانش آموزان و کسب آمادگی برای ورود با بازار کار ( بخوانید بازار) سخن می گویند و از بی فایده بودن و خوارداشت درس های متعارف مدارس ( چون در جامعه بیرون از مدرسه و دانشگاه و اجتماعات مشابه بنا به قول عامیانه نیم کیلو شنبلیله هم به ازای آن دست شان نمی دهند !) گلایه دارند.
ناگفته پیداست که با چنین دیدگاهی معلم و علمش چه اهمیتی خواهد داشت. اگر این نگاه و معیار در طول تمدن بشری راهنمای جوامع بود تقریبا هیچ علم و دانش و هنری پدید نمی آمد. چه بسیار علومی (حتی علوم طبیعی که بیشتر به کار معیشت می آیند) که از تدریس و ترویجشان چیزی گیر کسی نمی آید یا در بازار برایش پشیزی نپردازند اما یا دارای ارزش ذاتی اند یا خود ریشه و مبنای بسیاری از اختراعات مفید به حال زندگی و معیشت و نیازهای روزمره اند .
وانگهی باید پرسید چرا باید کسی که می خواهد در «بازار» موفق شود باید از مسیر «مدرسه» بگذرد؟! برای چنین کسانی آموزش های ابتدایی خواندن و نوشتن و ریاضات ابتدایی هم کفایت می کند. مدرسه برای آنان چیزی جز عمر هدر دادن و سرخوردگی نخواهد داشت. اگر متفکران سرمایه داری چون نازیک چنین ادعایی داشته باشند کاملا قابل دفاع است به شرط آنکه «مدرسه» و « دانشگاه» را به حال خود رها کنند و نخواهند آن ها را مانند «بازار» کنند و مدام از نظام توزیع پاداش و احترام در مدرسه انتقاد کنند!
به بیان آشنا و روزمره ما علم و عالم دارای ارزش ذاتی است و این ارزش صرفا تابعی از فایده و کارامدی برای رفع نیازهای روزمره و معیشت نیست.
البته نیم نگاهی به وضعیت آموزش و پرورش و آموزش عالی ما نشان می دهد که متاسفانه بازاری شدن مدرسه و دانشگاه به معنایی مضاعف و مخرب تر در حال تحقق است. به همین دلیل هم هست که این نظام دیگر قادر به تربیت «روشنفکران» و «دانشمندان» و «ادیبان» و «هنرمندان» در سطح و تراز گذشته نیست.
-----------------
* جلالالدین محمد دوانی