بهانه این یادداشت پخش همزمان دو سریال پلیسی در این شب و روزها از رسانه ملی و یکی از شبکههای ویدیویی یا ویاودیها است. دو سریالی که از قضا شباهت جالبی هم با یکدیگر دارند. در یکی نام کارآگاه و شخصیت اصلی، سرگرد کیانفر و در دیگری سرگرد کیانی است!
البته مقایسه این دو سریال فقط یک بهانه است برای رسیدن به یک نتیجه مهمتر و آن این که واقعاً مشکل رسانه ملی چیست؟
سریالها؛ بخش جذاب تلویزیونها
این روزها اگرچه بحثهایی در خصوص میزان اقبال مخاطبان نسبت به رسانه ملی و سایر رسانهها در فضای عمومی رسانهای کشور در جریان است اما موضوع این یادداشت درباره یک بخش مهم از کار رسانه ملی و رقبای بخش خصوصی است. سریالهای تلویزیونی همواره یکی از مهمترین بخشهای کار تلویزیون، هم در کشور ما و هم در سایر کشورها بودهاند.
در سالهای گذشته این بخش یکی از برگهای برنده تلویزیون در جذب مخاطب بود اما متأسفانه چند سالی است که رسانه ملی افول و سقوط عجیبی را در حوزه سریالهای تلویزیونی شاهد بوده است. در واقع بهتر است بگوییم مردم بهعنوان صاحبان و سهامدارن اصلی رسانه ملی شاهد افت شدید کیفیت سریالهای تلویزیونی بودهاند!
فرار مغزها از تلویزیون!
در سالهای آغازینِ این نزول کیفیت، به دلیل نبود سایر رقبا و سکوهایی که به آنها ویاودی ها میگوییم، این حرکت نزولی چندان محسوس نبود و البته مخاطبان هم انتخابی جز تماشای سریالهای شبکههای یک و دو و سه نداشتند. اما در این شش هفت سال گذشته و با پیشرفت سکوهای داخلی یعنی همان ویاودی ها و تنوع و تکثر آنها و همزمان انتخاب مدیوم «سریال» به عنوان یکی از جذابترین و پرمخاطبترین مدیوم ها برای جلب مخاطب، رقبای تازه نفس، وارد میدان شدند و خیلی زود، هم توپ و هم میدان را از رسانه ملی ربودند!
با ورود این رقبا که نه محدودیتهای محتوایی و فرمی تلویزیون را داشتند و نه محدودیتهای مالی آن را، سیل سریالهای رنگارنگ در ژانرهای مختلف با کیفیتهای مختلف برای طیفها و سلیقههای مختلف وارد بازار تماشا شد. طبیعی بود که تلویزیون در حالی که بهترین نیروهای هنری خود را، هم در عرصه بازیگری و کارگردانی و هم در عرصههای فنی از دست داده بود و به عبارتی گرفتار فرار مغزها به سمت ویاودیها شده بود از نفس بیفتد و در برابر رقبا کم بیاورد.
اما از آنجا که چشمه جوشان و لایزال بودجه عمومی هیچ وقت خشک نمیشد و خیال مدیران صدا و سیما هم از این بابت راحت بود، صدا و سیما هیچگاه را در ظاهر ورشکست نکرد!
بیاهمیت بودن عمر مخاطبان در رسانه ملی
کسانی که هنوز توفیق تماشای رسانه ملی را دارند حتماً شهادت میدهند که در این سالهای اخیر کمتر اتفاق افتاده سریالی را ببینند و احساس نکنند آنقدر آب به آن بسته شده که بهتر است آخر هفته بنشینند و خلاصه قسمتهای آن را تماشا کنند! یعنی با دیدن خلاصه قسمتهای این سریالها، کار تا حدی ریتم پیدا میکند و عمر مخاطب کمتر تلف میشود!
این سریالها عموما ضعیف یا بسیار ضعیف هستند و گرچه سریالهای تلویزیونهای اینترنتی نیز در بسیاری موارد ضعیف و غیرقابل تحمل هستند، اما باید توجه کرد که آنها از بودجه دولتی تغذیه نمیکنند و مخاطب به راحتی میتواند اشتراکش را در آنجا تمدید نکند! اما در تلویزیون چرا باید سریالهای ضعیف با بودجههای هنگفت ساخته شود که توان رقابت با کارهای خوب و اصلی تلویزیونهای اینترنتی را ندارند؟ بهراستی مشکل کجاست؟
برنده و بازنده
این شبها سریال «هشتپا» در حال پخش از شبکه 1 سیماست و همزمان سریال «بازنده» نیز در یکی از سکوهای اینترنتی در حال پخش است. دو سریال در ژانر پلیسی که یکی هر شب و یکی به صورت هفتگی پخش میشود. از قضا هر دوی این سریالها را همزمان دیدهام و مقایسهاش برایم بسیار آسانتر شده است.
در سریال «بازنده» فیلمنامه یک فیلمنامه استاندارد است. قصه در نوع خودش خوب پیش میرود و اگرچه بازیها و بازیگران متوسط و معمولی هستند اما کارگردانی نسبتاً خوب و به خصوص فیلمبرداری خوب و تدوین حساب شده و همچنین ریتم خوبی که هم در درون داستان و هم در سکانسها و پلانها وجود دارد و انتخاب کادرها و نماهای شیک و جذاب، باعث میشود بیننده با سریال و داستان آن همراه شود و احساس خستگی نکند. اینها دقیقاً چیزهایی است که «هشتپا»ی رسانه ملی فاقد آن است!
بخش خصوصی خوب میداند که باید برای وقت مخاطبش احترام قائل باشد و اگر این قاعده مهم را رعایت نکند بلافاصله مخاطب خواهد پرید و روی بام دیگری خواهد نشست! مخاطبِ پریده و از دست رفته را هم به راحتی نمیتوان دوباره صید کرد به خصوص اگر اعتماد خود را نسبت به یک پلتفرم از دست بدهد. بنابراین ویاودیها از انتخاب فیلمنامه خوب تا کارگردان و بازیگران و عوامل صحنه و فنی،
همه را جوری انتخاب میکنند که سرمایه مادی و مهمتر از آن سرمایه اجتماعیشان از دست نرود. این دقیقاً همان چیزی است که ظاهراً برای رسانه ملی مهم نیست! در انتخاب فیلمنامه دقت کافی نمیشود و شاید هم کارشناسان خوبی در سیما برای این کار حضور ندارند. وگرنه واقعاً یک فیلمنامه متوسط یا ضعیف داد میزند که از من سریال خوبی بیرون نخواهد آمد، هر قدر هم که برایم خرج کنی!
با چه منطقی این سریال ساخته میشود؟ یا مثلاً سریالی که باید حداکثر در 10 قسمت جمع شود چرا باید 25 قسمت بشود؟! خوب روشن است که در این سریالها شما باید شاهد صحنههای طولانی و کشدار از رفت و آمد شخصیتها در راهروی خانهها و داخل خودروها تا رسیدن به مقصد و گفتگوهای طولانی و خسته کننده آنها باشید که در پیشبرد داستان، هیچ فایدهای جز برای تهیه کننده کار که به کار خودش آب بسته ندارند! من نمیدانم آیا سیما برای این سریالها دقیقهای پول میدهد؟ اگر این طور است حتماً روش غلطی است چون سازنده را تشویق میکند به کش دادن کار و آب بستن به آن و بازی کردن با روان مخاطب و هدر دادن وقت میلیونها بینندهای که به هر دلیل رسانه ملی را برای تماشا و پر کردن وقتشان انتخاب کردهاند.
راه برگشت باز است
همه این نکاتی که بیان شد در مقایسه دو سریال این شبهای تلویزیون ملی و یکی از تلویزیونهای اینترنتی که در حال پخش دو سریال پلیسی هستند به روشنی دیده میشود. یکی خوش ریتم و خوش ساخت و قابل دیدن و آن یکی کند و بدون خلاقیت و خسته کننده! اولی از بودجه بخش خصوصی و دومی از بودجه عمومی و از جیب مردم. دقیقاً اتفاقی که دربرخی از بخشهای خصوصی و دولتی هم رخ میدهد که یک نمونهاش مثلاً بخش خودروسازی است.
در حال حاضر صدا و سیما در بخش تولید سریال در حال رقابت با ویاودیها نیست بلکه قافیه را باخته است اما همیشه راههایی برای جبران و برگشت هست! استفاده از نیروهای خوب و حرفهای و کارشناس و دعوت و خواهش از بسیاری کسان که صدا و سیما را ترک کردهاند برای بازگشت به خاطر مردم، اولین و مهمترین گام است.
گام مهم دوم نظارت و ارزیابی حرفهای، استاندارد و بدون تعارف است. کار ضعیف نباید تشویق و تقدیر شود و امتیاز بگیرد و دوباره دعوت شود.
گام سوم هم فکر کردن به این اصل اساسی است که پول مردم یعنی همان «بیت المال»، در دست ما امانت است و حق نداریم آن را ضایع کنیم. ما مالک این امانت نیستیم بلکه باید از آن به بهترین وجه صیانت کنیم. این میشود وجدان کاری و هنری، که اگر بود بسیاری از مشکلات حل میشود؛ ان شاء الله.