«فرهنگ توصیفی فلسفۀ علم»
نویسنده: استاتیس پسیلوس
مترجم: موسی اکرمی
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
561 صفحه، 420000 تومان
***
آیا در فرهنگ رایج مدرن چیزی مهمتر از علم هست؟ آیا در جدیترین ساحتهای حیات بشری، فردی و جمعی، دست به دامن چیزی غیر از علم میشوند؟ آیا در دنیا حکومتی هست که نخواهد جدیدترین و بهروزترین یافتههای علمی را داشته باشد؟ اما اگر علم مهم است، باید برای فلسفۀ علم هم، دستکم به همان میزان، اهمیت قائل باشیم؛ چهبسا حتی بیشتر. چراکه فلسفۀ علم به اصول و مبانی و مسائل بسیاری میپردازد که برای علم سرنوشتساز هستند اما در خود علوم امکان بررسی آنها نیست.
اصلاً خود علم چیست؟ این یک پرسش فلسفی است که پاسخ فلسفی دارد. پرسشهای فلسفی دیگری هم مطرح میشود؛ برای نمونه، غایت و روش علم چیست؟ چه چیزی علم را به یک فعالیت عقلانی تبدیل میکند؟ چه قانونهایی باعث دگرگونی نظریهها در علم میشود؟ شاهد تجربی با نظریه چگونه ارتباط دارد؟ نظریات علمی چگونه با جهان ربط پیدا میکنند؟ مفاهیم علمی چگونه شکل میگیرند و با مشاهده چه ارتباطی دارند؟ ساختارها و محتوای مفاهیم علمی اساسی – برای مثال، علیت، تبیین، قوانین طبیعت، تأیید، نظریه، آزمایش، الگو، فروکاست – چیستند؟ پس علم در شناخت خودش نیز به فلسفه نیاز دارد؛ همچنان که در شناخت بسیاری چیزهای دیگر. فهم فلسفیِ علم و امور علمی میشود فلسفۀ علم؛ شعبهای از فلسفه که در قرن بیستم متولد شد، اما با سرعتی باورنکردنی رشد کرد و بدل شد به یکی از دشوارترین، پیچیدهترین و گستردهترین شاخههای فلسفه.
البته در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم، اندیشمندانِ شیفته و شیدای علم گمان میکردند پیشرفت علم ملازم با پسرفت فلسفه خواهد بود؛ زیرا، به اعتقاد آنان، یافتههای علمی مسائل فلسفی را حل یا منحل میکنند. اما رشد انفجاری علم باعث فوران بیسابقۀ فلسفه شد. علم نهفقط به مسائل فلسفی پاسخ نداد، بلکه مسائل فلسفی بسیاری به بار آورد که از حلشان عاجز ماند و برای پاسخ دست در دامان فلسفه آویخت. این امر باعث شد که فلسفۀ علم طول و عرض زیادی پیدا کند، بهطوری که آدم بهراحتی در آن پهنۀ گسترده گم میشود. پس این سرزمین وسیع نیاز به یک نقشۀ راهنما دارد. این فرهنگ چنین راهنمایی است.
عنوان اصلی کتاب «Philosophy of Science A-Z» است و در شمار همان مجموعۀ مشهور قرار دارد که مرکز نشر دانشگاه ادینبورا آنها را منتشر میکند. مدخلهای این فرهنگ همۀ امور مربوط به فلسفۀ علم را شامل میشوند؛ یعنی مفاهیم، نظریهها، استدلالها، مکاتب و جریانهای فکری، شخصیتها ( دانشمندان و فیلسوفان علم). در هر مدخل نیز، نویسندۀ یونانی به این موارد میپردازد: موضوع اصلی، ارزش و اهمیت آن، مسائلش، تحول تاریخیاش و دیگر موضوعات مرتبط با آن. البته فایدۀ چنین فرهنگی عام است. چنین منبعی برای اصل تفکر فلسفی فایدۀ چشمگیری دارد. مفاهیم و نظریات مطرحشده در حکم ابزارهایی، بلکه امکاناتی، هستند برای تفکر. شخص علاقمند و جستجوگر با استفاده از این ایدهها و اندیشهها میتواند چارچوب تفکر خود را بازتر و افق ذهنیاش را گستردهتر سازد.
این کتاب و آن مجموعه بهطور کلی برای مراحل اولیۀ آشنایی با رشته-دانش مربوطه تهیه شدهاند و لذا مخاطبشان را هم نوآموزان قرار دادهاند. اما مترجم این اثر به این سطح بسنده نکرده است. او با تغییرات و اضافاتی که اعمال کرده سطح کتاب را بالاتر برده، طوری که اکنون برای سطح تحصیلات تکمیلی فلسفۀ علم مناسبتر است.
مترجم خواسته با یک تیر دو نشان بزند؛ هم محتوایی شایسته در زمینۀ فلسفۀ علم به علاقمندان فارسیزبان ارائه کند و هم زبان فارسی پیراستهای پیش روی آنان بنهد. به همین سبب، روش وی این بوده که از جهت محتوایی، به متن نویسنده اکتفا نکرده و هرجا لازم دیده توضیحاتی افزوده تا مطلب برای خواننده بیشتر معلوم شود. از جهت زبانی هم فارسی سره هدف بوده است. از این رو، با واژگان نو و حتی جملهبندیهای جدید زیادی مواجه میشویم. هرچند برخی از این معادلها غریب جلوه میکنند اما مترجم مهمترینها را در پیوست پایانی کتاب بهتفصیل توضیح میدهد. برای نمونه، «واژاک» بهجای اصطلاح، «فرنهاد» بهجای گزاره، «آماجشناسی» بهجای غایتشناسی، «آوند» بهجای شاهد یا قرینه، «فرخواست» بهجای اصل موضوع، «راستی» بهجای صدق و «دروغ» بهجای کاذب، «انگارینگرایی» بهجای ایدهآلیسم، «شَوا» و «شَوایی» بهجای محتمل و احتمال.
نکتۀ دیگر اینکه ترتیب مدخلها در ترجمۀ فارسی عوض نشده و لذا بر اساس نام انگلیسی مرتب شدهاند. این خود مزیتی برای ترجمه است؛ زیرا با تغییرات و ابداعاتی که مترجم در برگرداندن واژگان انگلیسی به فارسی انجام داده، این نوع ترتیب بهتر است و کار خواننده را راحتتر میکند. برای نمونه، اگر ترتیب بر اساس معادلهای فارسی بود، خواننده نمیدانست که برای مدخل «پارادوکس» به حرف نون مراجعه کند، چون معادل فارسیاش «ناسازنما» است. اما با ترتیب فعلی کافیست به قسمت حرف P برود و مدخل «Paradox» را بهراحتی پیدا کند.
در پایان، برای آشنایی بهتر با سبک و ساختار کتاب یکی از مدخلهای ساده را نقل میکنم؛ مدخل «Feminist empiricism» یا تجربیگرایی زنانهنگر:
«رویکرد زنانهنگرانه به علم، که با انتقادی از الگوی ترادادی علم چونان فعالیتی کاملاً عینی و رها از ارزش آغاز میکند. این رویکرد بخشی از چرخشِ طبیعیگرایانه در فلسفۀ علم با تأکیدی بر تأثیر عاملهای اجتماعی بر علم است. این نگرش چونان "آگاهی خودانگیخته"ی دانشمندان زنانهنگری (بهویژه در زیستشناسی و علوم اجتماعی) آغاز گردید که سوگیریِ جنسیتی در علم را چونان امری که علمِ "بد" پدید میآورد به انتقاد گرفتند. بدینسان، این رویکرد بیشتر یک فراخوان برای اصلاح فعالیتهای موجود در علم (با آماج بهسازی) بود تا فراخوانی برای نقد ریشهیی و دگرگونسازی آنها. هر چند این دیدگاه انکار نمیکند که منطق و طبیعت قیدهایی را بر نظریهپردازی ما دربارۀ جهان تحمیل میکنند، با این همه ادعا میکند که شناخت همواره وابسته به موقعیت، وابسته به محل، وابسته به دیدگاه، و یک امر اجتماعی است.»
*دکترای فلسفه