«یادداشتهایی دربارۀ سوسیالیسم»
نویسنده: جان استوارت میل
مترجم: پوریا گلشناس
ناشر: چرخ (نشر چشمه)، چاپ اول 1401
87 صفحه، 48000 تومان
****
واژۀ «سوسیالیسم» در عنوان کتابی از ریشسفیدِ لیبرالیسمِ کلاسیک خوانندۀ مطلع را شگفتزده میکند. برای رفع تعجب، چهبسا شخص حدس بزند که احتمالاً جان استوارت میل در این اثر دست به نقد سوسیالیسم زده است. اما اینطور نیست. میل در ستایش سوسیالیسم سخن میگوید. پس ماجرا چیست؟
موریس مرلوپونتی، فیلسوف فرانسوی، فلسفه را درگیر و درآمیخته با جهان میداند. از نظر او، فلسفه نمیتواند و نباید خود را از تجسّد ذاتیاش در جهان جدا سازد. اما این را نباید به آن معنا گرفت که فیلسوف باید بدون تأمل به جانب هر نوع کار و طرح نسنجیدهای بشتابد. فیلسوف باید به تعادل درست میان درگیری در جهان و انفصال از آن دست بیابد؛ باید در جهان فلسفهورزی کند بدون مغروقشدن در آن. مرلوپونتی سقراط را نمونۀ این نوع فلسفهورزی میبیند. سقراط هم شهروند است و هم فیلسوف، نه همرنگ جماعت است و نه انقلابی، در عین نافرمانی، فرمانبردار. فیلسوف باید چنین توازن ظریفی را هدف خود قرار دهد. جان استوارت میل را هم میتوان فیلسوفی دانست که چنین توازن ظریفی را هدف گرفته بود؛ توازنی که برای حل تعارض میان لیبرالیسم و سوسیالیسم ضرورت دارد. اما تعارض میان این دو مرام متضاد چگونه حل میشود؟
میل در این نوشتۀ ناتمام نگاه خود را از آرمانها به سوی واقعیتها میگرداند. لیبرالیسمِ آرمانی خوب است، اما جوامع لیبرالی، همچون انگلستان قرن نوزدهم، در عمل چقدر به آزادی انسانها، بهویژه آزادی فرودستان و تهیدستان، بها دادهاند؟ آیا نقدهای سوسیالیسیتی به عملکرد جوامعِ مدعیِ لیبرالیسم یکسره برخطاست؟ آیا سوسیالیسم برای طبقات پاییندست جامعه وضع بدتری رقم میزند؟ اصلاً حرف حساب سوسیالیسم چیست؟ میل بیطرفانه، بلکه با همدلی، میخواهد سوسیالیسم را بررسی کند.
میل میگوید در شرایطی که فقط عدهای بسیار اندک بسیار ثروتمندند و اکثریت چشمگیر جامعه بسیار فقیر، نه آزادی لیبرالیستی در جامعه محقق میشود و نه خبری از فایدهگرایی است؛ یعنی حداکثر سود برای حداکثر افراد محققشدنی نیست. میلِ لیبرالِ هوادار فردگرایی تصریح میکند که فقرِ فراگیر معلولِ بیکفایتیهای فردی نیست، بلکه ناشی از ساختار نادرست اجتماعی است. بنابراین هیچ اندیشمند لیبرال و فایدهگرای منصفی نمیتواند بیتفاوت از کنار سوسیالیسم بگذرد. انسان نوعدوست و دلسوزی مثل میل که فراتر از این میرود و با فصاحت و بلاغت خاص خود جانب آن را میگیرد و مینویسد:
«بهرغم همۀ کارهایی که انجام شده است و همۀ کارهایی که به نظر میرسد باید در راستای حقوق شهروندی انجام شود، اینکه انگشتشماری از افراد با ثروت کلان و بسیاری در تنگدستی زاده میشوند جانگدازتر است. اکثریت بزرگ دیگر نه به زور قانون، بلکه به زور تنگدستی در بند بردگی و وابستگیاند؛ آنها همچنان در بند مکان و پیشهاند و همچنین در بند ارادۀ کارفرما، و بیاختیار بنا به خاستگاه خانوادگیشان هم از لذتها و هم از مزیتهای ذهنی و اخلاقیای محروم شدهاند که دیگران بدون تلاش و بدون هراسِ تنها واماندن به ارث میبرند. این شری است یکسان با بسیاری از شرهای دیگری که آدمی تاکنون علیه آنها جنگیده است و بینوایان در این باورشان برخطا نیستند. آیا این شر ضروری است؟ کسانی که آن را حس نمیکنند و کسانی که پاداشهای بختآزمایی زندگی را به چنگ میآورند به بینوایان میگویند که آری، چنین است.» اما میل در مقابل این حرف محکم میایستد و میگوید نه، چنین نیست.
واقعیتی که میدان این نبرد میان آرمانهای لیبرالیسم و سوسیالیسم است چیزی نیست جز مالکیت خصوصی. از این رو، تمرکز بحث میل بر همین مسئله است. میل به همۀ اعتراضهایی که علیه مالکیت مطرح میشوند، منصفانه گوش میدهد. او میگوید که همۀ معایب و مشکلات ملازم نهاد مالکیت خصوصی، در شکل فعلیاش، را باید صادقانه پذیرفت و با تمام توان به دنبال راهحلشان باشیم. مهم نیست راهحلها و طرحهای اصلاحی چه نامی دارند؛ همۀ آنها را باید شفاف و بیطرف بررسی کرد و آزمود، حتی اگر نامشان سوسیالیسم باشد.
به همین دلیل، او به سود اتحادیههای کارگری قلم میزد و حتی گاهی خود را سوسیالیست معرفی میکرد. میل در زندگینامهاش اعتراف میکند که او و همسرش بسیار کمتر از آن دموکراتاند که قبلاً بهتنهایی بوده، چون از جهل و خودخواهی و وحشیگری تودهها میترسد، اما، در مقابل، از جهت آرمان پیشرفت، بسیار بیشتر از دموکراسی آرمانگراست، بهحدی که میتوان او را سوسیالیست بهحساب آورد. البته او سوسیالیستی از جنس سوسیالیسم فرانسوی لوئی بلان و چارلز فوریه نبود؛ همانها که در این اثر دیدگاههایشان را نقد میکند. او در نهایت نمیخواست مالکیت خصوصی الغا شود، بلکه اصلاح آن را میخواست.
کتاب مختصر است، چون ناتمام مانده است (تازه شش سال پس از مرگش منتشر شد). با اینکه اثری کاملشده نیست، اما حقیقتاً پخته است؛ زیرا این مسئله مشغلۀ طولانیمدت او بود. او از میانسالی تا پایان عمر به سوسیالیسم میاندیشید و در دیگر آثارش هم به آن پرداخته بود. بنابراین در این اثر نیست که برای بار اول به آن روی آورده باشد. خیلی سال پیش از آن، در کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» بخشهایی چشمگیر و بحثهایی نظرگیر به سوسیالیسم اختصاص داده بود. «یادداشتهایی در باب سوسیالیسم» را میتوان تأملات پایانی و جمعبندی نهایی او در باب این مسئله به شمار آورد.
اما به همین صورت ناقص نیز نکات عمیق، دقیق و درخشان کم ندارد. در بخش اول، «درآمد»، صورت مسئله و لزوم طرح آن بررسی میشود. عنوان و محتوای بخش دوم «اعتراضهای سوسیالیستی به سامان کنونی جامعه» است. در بخش سوم، «بررسی اعتراضها»، نقدهای سوسیالیستی بخش قبلی نقادانه بررسی میشوند. بخش پایانی، «دشواریهای سوسیالیسم»، میل مشکلات عملی تحقق آرمانهای سوسیالیسم را برمیشمرد.
این کتاب نتیجهگیری ندارد، اما تا همینجا هم میتوان به این نتیجه رسید: میل تغییر نظر نداد؛ یعنی از آرمانهای آزادی و فایدهگرایی صرفنظر نکرد، بلکه برعکس، در پرتو آزادی و فایدهگرایی به سراغ سوسیالیسم رفت و در آن امکاناتی برای تحقق بهتر آزادی و فایدهگرایی دید. او میخواست ببیند در مقایسه میان سوسیالیسم و مالکیت خصوصی کدامیک برای انرژی، فردیت و روحیۀ عمومی مفیدتر است. به همین دلیل بود که مارکس سوسیالیسم میل را بهسخره میگرفت و آن را تخیلی و اتوپیایی میدانست. اما بهاحتمال زیاد خوانندۀ این کتاب نظر متفاوتی خواهد داشت.
*دکترای فلسفه