این روزها غربگرایان ایرانی حماس را بخاطر عملیات طوفان الاقصی و جمهوری اسلامی را بخاطر حمایت از حماس سرزنش میکنند. حماس را در کشتار و ویرانی که در غزه در جریان است مقصر می دانند و نکوهشش می کنند که چرا با وجود آگاهی از میزان درنده خویی و وحشیگری صهیونیست ها، این گونه متهورانه و بیمحابا به سرزمینهای غصب شده یورش برده است!؟
اصلاح طلبانی همچون آقای زیدآبادی تاکید می کنند که: "جنگ مسلحانه علیه اسرائیل نتیجه عکس به بار می آورد و بر رنج و محنت فلسطینی ها می افزاید" ولی توضیح نمی دهند که مگر سایر روش ها در این 75 سال جواب داده است!؟ مگر سازشکاران فلسطینی مثل یاسر عرفات و محمود عباس نتیجه گرفتند!؟ مگر اسرائیل حتی به آن پیمان های صلح حقارت بار وفادار مانده است!؟
منطق آقای زیدآبادی و همفکرانش آنست که همیشه سناریوی بدتری هم وجود دارد و اگر مردم غزه به زندگی در همین زندان روبازی که با پول قطر امکاناتی در آن فراهم شده است رضایت داده بودند اکنون همین امکانات را از دست نمی دادند! نگارنده نمی خواهم از دریچه چیستی و حقیقت هستی با این دوستان وارد بحث شوم. از دریچه اینکه اصلا ارزش حیات انسانی به چیست؟ و اینکه چرا ملت ما بیش از هزار سال است که محرم و صفر را زنده نگاه داشته و پرچم امام شهیدی را در جهان برافراشته که در ظهر روز عاشورا فریاد زد: "هیهات من الذله". اینها مباحث اعتقادی است و باورهای افراد متفاوت. اما باورها گرچه متفاوتند نمی توانند متناقض باشند!
غربگرایان ایرانی زلنسکی را تحسین می کنند. فردی را تحسین می کنند که اشغال و ویرانی کشورش را پذیرفت فقط به این دلیل که نمیخواست به تعهد تاریخی جرج بوش به گورباچف مبنی بر پیشروی نکردن ناتو به سمت شرق وفادار بماند. کسی را تحسین می کنند که آوارگی مردمش را پذیرفت فقط بخاطر اینکه دوست داشت اوکراین را به ابزار غرب برای تحت فشار قرار دادن روسیه تبدیل کند.
از نگاه غربگرایان ایرانی، تسلیم نشدن اوکراینی ها به یک خواسته قابل درک روسیه (محاصره نشدن توسط ناتو)، ارزش جنگیدن و مردن را دارد ولی مبارزه مردم غزه بخاطر آزادی از چنگال صهیونیسم و پایان دادن به ظلم و اشغالگری 75 ساله ارزشش را ندارد! مردم اوکراین با وجود اینکه بیشترین قرابت نژادی، تاریخی و فرهنگی را با مردم روسیه دارند می توانند تصمیم به خارج شدن از بی طرفی در منازعه غرب و روسیه بگیرند و به بهای در دست گرفتن حق تعیین سرنوشت خود، ویرانی و آوارگی را تحمل کنند اما مردم مسلمان غزه باید قید سرزمین غصب شده شان را بزنند و برای خشمگین نکردن صهیونیست ها به زندگی در همین زندان دو میلیون نفری (البته با برخی امکانات رفاهی مثل آب و برق!) رضایت دهند.
تناقض های غربگرایان به اینجا ختم نمی شوند. آن ها به سبوعیت اسرائیل اعتراف می کنند ولی توضیح نمی دهند چگونه عمریست دولت های غربیِ حامی چنین موجود درنده خویی را به عنوان مظاهر آزادی و حقوق بشر ستایش می کنند!؟ پاسخ نمی دهند چرا وقتی غربی که عمری به عنوان مهد حقوق بشر و آزادی به مردم ایران معرفی کرده اند از دهشتناک ترین جنایت ها برای تداوم 75 سال ظلم و اشغالگری اسرائیل حمایت میکند، جمهوری اسلامی از خشم مقدس ملت فلسطین برای پایان دادن به اشغالگری و نژادپرستی اسرائیل حمایت نکند!؟
آقای زیدآبادی طوری می گوید محمود عباس آرزو داشته غزه سنگاپوری دیگر شود که گویا خود وی کرانه باختری را به سوئیس بدل کرده است! البته شاید شهرک های صهیونیستی که روز به روز بخش بیشتری از زمین های کرانه باختری را تصاحب می کنند بی شباهت به سوئیس نباشند! تخیلات مضحک محمود عباس بی شباهت به توهمات برخی غربگرایان عراقی و افغانستانی نیست که فکر می کردند آمریکا کشورهایشان را پس از اشغال، به ژاپن و کره جنوبی تبدیل می کند! طرفه اینکه، این روزها حتی خود غربی ها هم اذعان دارند اسرائیل یک رژیم آپارتاید است که هرگز شرایط برابری را با فلسطینیان نمی پذیرد. خنده دار است تصور کنیم رژیمی که منطق وجودی اش بر مبنای برتری قومی و نژادی شکل گرفته و رویای نیل تا فرات در سر دارد برآمدن کوچکترین پیشرفتی را در ملت های منطقه تحمل کند.
آقای زیدآبادی و همفکرانش کار حماس را تمام شده می دانند. از اشتباه تاریخی صحبت می کنند که طومار مقاومت را در غزه در هم پیچیده و برنده آن اسرائیل و محمود عباس است. تحلیل هایشان از جنس همان توهماتی شده که از زمان ادعای فتح چند روزه ایران توسط صدام، تاکنون صدها بار کار جمهوری اسلامی را تمام شده خوانده است. همان توهماتی که منتظر بود با به نتیجه رسیدن اغتشاشات یا شکست روسیه در اوکراین یا سقوط بشار اسد یا نتیجه دادن تحریم های حداکثری یا حمله آمریکا به عراق و افغانستان و ... کار جمهوری اسلامی یکسره شود.
تجربه چهل و اندی سال گذشته نشان داده انتظار اینکه غربگرایان ایرانی درکی از سیر تاریخ و مقصد آن داشته باشند بیهوده است ولی اینکه حتی مولفه هایی چون فطرت حقیت جو و ظلم ستیز بشر یا منطق توازن قوا در جهان امروز را در محاسبات خود وارد نمی کنند، دیگر خیلی ناامید کننده است.