«گورهای بیسنگ»
(نُه جستار دربارهی نازایی)
نوشته: بنفشه رحمانی
ناشر: چشمه، 1402
131صفحه، 110000 تومان
***
انسان در طی زندگی همواره نگاهی به راهی که پیموده و دستاوردهایی که داشته میافکند و بر مبنای آن ثمربخش بودن زیستِ خود را ارزیابی میکند و اغلب هم بر همین اساس است که خود را موجودی مولد و مفید یا ناکارآمد و بیکفایت توصیف مینماید. معیارهای بسیار گستردهای برای سنجش درجهی ارزشمندی زندگی میتوان یافت که گاه اهمیتی حیاتی دارند و زمانی اولویت پایینتری به آنها داده میشود. در میان این معیارها، تولید نسل ممکن است برای بسیاری از افراد جایگاهی ویژه پیدا کند.
آدمی به شکلی غریزی تمایلی شدید به تحقق رؤیاهای خویش در فرزندانش دارد. گویی انسان با فرزندآوری رسیدن به اهداف و آرزوهایی را که خود از آنها بازمانده، ممکن میسازد و فرصتی دوباره برای زیستن مییابد. به همین خاطر است که گاه احساس مثمر ثمر بودن با چنین معیاری برای آدمها معنا پیدا میکند. اما اگر انسان توان تولید نسل را نداشته باشد، این مسأله برای او چه شکلی پیدا خواهد کرد؟ بنفشه رحمانی در مجموعه جستاری که در کتاب «گورهای بیسنگ» گرد آورده به این موضوع از ابعاد مختلف نگریسته است.
مجموعهی «گورهای بیسنگ» به سلسله تجاربی اختصاص دارد که نویسنده در مسألهی ناباروری با آنها مواجه شده و جنبههای مختلفی از زندگی شخصی، اجتماعی و حرفهای او را تحت تأثیر قرار داده است. اینکه انسان امتداد وجود خود را در فرزندش میبیند و برای هر کسی ممکن است در برههای از زندگیاش این مسأله چنان اهمیتی پیدا کند که بسیاری از ضروریات زندگیاش را زیر سایهی آن قرار گیرد. گاه از آن به راحتی عبور میکند و برخی اوقات برای مدتی طولانی و به شکلی عمیق درگیر آن میشود و نمیتواند به سادگی از آن بگذرد.
بخش آغازین کتاب به مواجهههای اول با مسألهی نازایی اختصاص دارد و آن را از منظر زنی نشان میدهد که در ابتدا با پیشینههای ذهنی و احساساتی گاه متناقض با مسأله برخورد میکند. بیش از هر چیز مفهوم زنانگی و زن توانمند برای او چالشبرانگیز میشود، شاید چون یکی از معیارهای کهن و سنتی ارزیابی یک زن، قدرت زایش اوست. نویسنده در شروع بحث از تصویری میگوید که هم جامعه و هم خودِ زنان دربارهی مولد بودن دارند. او این پرسشها را نیز مطرح مینماید که آیا اگر زنی نتواند صاحب فرزند شود باید احساس شکست و بیکفایتی کند؟ باید به هر ترتیبی که شده راهی برای مادر شدن بیابد؟ باید غریزهی تولید نسل را نادیده بگیرد و این مسأله را به کلی فراموش کند؟ باید جایگزینهایی برای احساس مفید بودن در زندگی بیابد؟ کدام راه است که بهترین پاسخ برای حل مسألهی نازایی است؟
نویسنده که راوی تجارب دست اول خود است، در آغاز از فعالیتی میگوید که کوشیده آن را جایگزین مادر شدن کند؛ پرداختن به نوعی ورزش به نام اریال که سخت است و کسب مهارت در آن میتواند به انسان حس توانمندی و موفقیت بسیار بالایی بدهد. اما آنقدر موضوعاتی متعدد حول مسألهی تولید نسل برای او شکل میگیرد که ناگزیر به اندیشیدن و غور در این باره میشود و به عرصهای پا میگذارد که دیدگاه متفاوت و متکاملی دربارهی نازایی به او میدهد. مسألهای که در آغاز صرفاً به عنوان یک فقدان دیده شده بود، به تدریج و در طی مسیر روایت، اشکال دگرگونهای پیدا میکند و دامنهی آن تمام جهانبینی راوی را در برمیگیرد و او را به گونهای به یک مسیر تحولی سوق میدهد . ارتباط نزدیک با مادران، متخصصان و افرادی که در این موضوع سوابق ذهنی و تجارب متفاوتی دارند نیز به شکلدهی و قوام بخشیدن این تحول کمک شایانی میکند و این اتفاقی است که در این مجموعه در مقیاسی گسترده رخ میدهد.
نویسنده در طی جستارها به نقل قولهای فراوان از متون و شخصیتهای مختلف تأثیرگذار در حیطهی ادبیات، فلسفه و جامعهشناسی میپردازد. نام کتاب نیز بر مبنای همین استناد به متون دیگر انتخاب شده و اشاره به کتاب «سنگی بر گوری» نوشتهی جلال آلاحمد دارد. نویسنده به متنی اشاره میکند که در آن آلاحمد از فقفیقاع نبی نقل قولی آورده و گفته: «هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش». او از همین جمله بهره میگیرد و استعارهی «گورهای بیسنگ» را برای آدمهای نازا میسازد. البته در ادامهی متن این دیدگاهِ میراثداری از پدران و مادران را زیر سؤال میبرد و دربارهی آن پرسشهایی مطرح میکند که یافتن پاسخ برایشان چندان راحت و سرراست نیست.
تجربهی نازایی میتواند در نگاه اول کلیشهها و وقایعی همسان را به ذهن متبادر کند و به نظر بیاید که اغلب افراد در برابر آن با اتفاقات مشابهی مواجه میشوند که پیشبینیپذیر و قابل کنترلاند. اما نویسنده در این کتاب مخاطب را با دیدگاه تازهای دراینباره روبرو میسازد؛ دیدگاهی که علیرغم تمامی ذهنیتها و پیشفرضهای سنتی و مشابهتها و اشتراکات، بر منحصربهفرد بودن این تجربه تأکید دارد. علاوهبراین نویسنده سعی میکند با شواهد متعددی نشان دهد که ناباروری موضوعی است که میتواند ابعاد گستردهای از فلسفهی زیستی انسان را تحت تأثیر خود قرار دهد و آن را دگرگون سازد. ابعادی که شاید در یک تحلیل کلی چندان به چشم نیایند، اما اهمیتی فوقالعاده در مواجهه با مسألهی نازایی دارند.