انتخابات تنها یک پدیده سیاسی یا تبلیغاتی نیست، بلکه پدیده ای است چند بعدی. عبارت استراتژیستهای انتخاباتی نیز اشاره به همین نکته دارد؛ زیرا استراتژی همزمان شامل علم و هنر است. علم انتخابات و هنر استفاده از آن. هیچ نامزدی یا ستادی نمیتواند با مطالعه یک یا چند کتاب درباره انتخابات برنده انتخابات شود، در عین حال اتکای صرف به تجربهها نیز پاسخگو نیست.
انتخابات ریاست جمهوری در ایران یک بازی سیاسی با سرعت زیاد و با حضور مجموعه ای از بازیگران است. یک بازی در یک فاصله زمانی یک ماهه که به سرعت آغاز میشود، ادامه پیدا میکند و در روزهای آخر به اوج خود میرسد و تعیین میکند چه کسی برنده خواهد شد. انتخابات ریاست جمهور یک بازی است؛ به این معنا که در آن عقل و هیجان در کنار هم و شانه به شانه هم پیش میروند. هیجان باعث میشود تأثیرگذاری محاسبات عقلانی از نوعی که طرفداران نظریههای عقلانیتگرا(ازجمله نظریه بازیها) میگویند، کمتر شود. انتخابات نه در ایران و نه در هیچ کجای دنیا یک بازی عقلانی تمام و کمال و بر پایه محاسبه کامل سود و زیان و کاملاً قابل پیشبینی نیست. در این بازی مردم در همان حال که تماشاگرند، در جریان بازی و تعیین سمتوسوی آن هم سهیماند.
انتخابات ریاست جمهوری در ایران به خاطر اینکه یک بازی است، الزاماً نشانگر توزیع قدرت در عرصه سیاست نیست، حتی قدرتمندترین گروهها اگر قواعد بازی را بلد نباشند، نمیتوانند برنده آن شوند، آن چنان که اصول گرایان چند دوره گرفتار این معضل بودند. انتخابات ریاست جمهوری بازی است و هر کس در این بازی مهارت و توانایی بیشتری از خود نشان دهد، احتمال پیروزی او بیش از دیگران است، اما باید دقت داشت که برنده شدن در بازی به معنای دستیابی به موقعیت برتر در عرصه سیاست نیست و البته بازندهها هم الزاما به نتیجه بازی تن در نمیدهند و میکوشند از عرصه رقابت سیاسی حذف نشوند.
منظور از بازی، بعد منفی آن، یعنی متوسل شدن به دروغ و کلک و حقه برای پیروزی نیست، البته در عین حال انتخابات ریاست جمهوری یک بازی سیاسی ونه اخلاقی است که در آن رقبا بیشتر از آنکه در صدد رعایت اصول اخلاقی رایج باشند، به دنبال کسب پیروزی اند و دست کم در ایام خاصی از مبارزات انتخاباتی، پیروز شدن، اولویت اصلی آنهاست. انتخابات ریاست جمهوری بازی است، زیرا در تعیین نتیجه آن انبوهی از افراد معمولی، عاملیتهای استراتژیک و نهادهای مختلف نقش دارند و سرنوشت بازی را یک فرد یا نهاد خاصی تعیین نمیکند و اگر دقیقتر بگوئیم نمیتواند تعیین کند. فضای انتخاباتی در ابتدا و کمکم ساخته میشود، اما وقتی شکل گرفت به خاطر یک ساختار الزامآور رفتار کرده، خود را بر بازیگران تحمیل میکند و حتی بسیاری از عاملیتهای استراتژیک نمیتوانند آنرا نادیده بگیرند.
هر چه به روز رأیگیری نزدیکتر میشویم، اثرگذاری فضای انتخاباتی بیشتر و بیشتر میشود. عدهای در میانه بازی خسته میشوند و روحیه خود را میبازند و عدهای دیگر به واسطه رخدادها و تحولات، انرژی بیشتری کسب میکنند. متغیرهایی که در یک ماه زمان تبلیغات عمل میکنند یا پدید میآیند آن اندازه زیاد و بیشمارند که نه تنها مهار و کنترل آنها، بلکه رصد آنها نیز ناممکن میشود. عدهای میخواهند با عملیات روانی رقبای خود را مشغول کنند و عدهای بیمحابا به پیش میتازند. هر ثانیه و دقیقه فرصتی طلایی است که میتوان از آن برای شکلدهی به بهمن انتخاباتی در هفته آخر انتخابات بهره گرفت. رقابت انتخاباتی خود مولد متغیرهایی است که پیش از شروع بازی وجود ندارند و از این رو در طراحی استراتژی انتخاباتی هم با نادیده گرفته میشوند یا کماهمیت به شمار میآیند.
در این بازی احتمال برد نامزدی بیشتر است که دانش انتخابات را با هنر مبارزات انتخاباتی درهمآمیزد و جسارت و توان لازم را برای ادامه بازی داشته باشد. در این بازی، عقل، دانش، تجربه و احساس و قدرت روانی در کنار هم عمل کرده و به کمک هم میآیند یا برعکس همدیگر را تضعیف میکنند. آنهایی شانس و اقبال بیشتری دارند که بتوانند تا دقیقه های آخر، در صحنه حضوری جدی داشته باشند و کار را به دیگران و سرنوشت و حوادث و دستهای پنهان واگذار نکنند.
انتخابات ریاست جمهوری بازی پیچیده، چند بعدی و در همان حال دارای سرعتی بسیار بالاست و بازیگران گوناگونی در تعیین نتیجه آن نقش دارند. شناخت کلیت این بازی از این رو اهمیت دارد که تجربه نشان میدهد نامزدهایی که تنها بر یک یا دو بعد یا عامل یا متغیر این بازی(مانند تکیه زدن بر نهادهای خاص یا منابع مالی قوی) تمرکز کردهاند و از عوامل دیگر (مانند داشتن سرعت لازم، قدرت تحلیل شرایط) غفلت کرده اند، شانس خود را برای پیروزی کمتر کردهاند.
در سالهای اخیر انتخابات و بهطور مشخص انتخابات ریاست جمهوری به اصلیترین تبلور مشروعیت جمهوری اسلامی ایران در سطح داخلی و خارجی تبدیل شده است. کارآمی منابع دیگر مشروعیت مانند کارآمدی و رفاه اقتصادی و ایدئولوژی در سالهای اخیر کمتر شده و از این رو انتخابات ریاست جمهوری اصلی ترین منبع کسب مشروعیت برای نظام سیاسی شده است. در جغرافیای پهناور ایران، یک ماه زمان بسیار کمی برای انجام تبلیغات قانونمند و مرسوم است و از این رو نامزدها ناگزیرند به شیوههای مختلفی متوسل شوند تا بتوانند در شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها تا حد امکان شناخته شوند تا بتوانند در شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها تا حد امکان شناخته شوند. افراد زیادی از ستادهای نامزدها به شهرهای مختلف میروند تا بتوانند فضا را تغییر دهند. برخی محلیها با نامزدهای مختلف وارد معامله میشوند و با تحریک و تطمیع میکوشند آزای برخیها را به سوی خود بکشانند. احزاب، دفاتری در شهرهای کوچک و حتی بزرگ ندارند و از این رو مساجد، ورزشگاهها، خانههای افراد و میدانهای شهر تبدیل به مکان اصلی تبلیغات میشود و فضا به یکباره تغییر میکند و دقیق تر بگوییم هیجانی میشود.
به دلیل نبود نامنویسی پیش از انتخابات، تعداد افراد دارای شرایط رأی دادن و نیز آنهایی که رأی خواهند داد تا روز انتخابات روشن نمیشود و فضا را باز هم ملتهبتر میکند. هر کسی میتواند در هر شهری و در هر حوزهای رأی دهد و از این رو شعبههای خاص به مکان تجمع هواداران نامزدها تبدیل میشود. در شهرهای کوچک و روستاها، زمان تبلیغات موعد مناسبی برای کسب درآمد برای افراد محلی است؛ آنها با اجازه دادن مغازهها و سالنهای خود به نامزدها، فعالیت در ستادهای تبلیغاتی، چسباندن یا توزیع بنرها و عکسهای تبلیغاتی و تشویق نزدیکان خود برای رأی دادن به یک نامزد خاص، درآمد کسب میکنند ولی گاه موعد تبلیغات هم از رقابتها و اختلافات طایفهای و فامیلی و شخصی مصون نمیماند و افراد یا گروهها روزهای تبلیغات را زمان مناسبی برای تسویه حسابهای شخصی یا گروهی میدانند و ناامنی را پدید میآورند.
از آنجا تا روز انتخابات درصد قابل توجهی از مردم در وضعیت بیتصمیمی هستند و هنوز گرایش یا نداشتن تمایل خود برای رأی دادن را رسماً و از طریق سازوکار نامنویسی انتخاباتی اعلام نکردهاند، از این رو ستادهای انتخاباتی میکوشند با توسل به انواع روشهای هیجانی و احساسی، تصمیم مردم را تغییر دهند و در این راستا مجموعهای از رخدادهای پیشبینی نشده و غیرمنتظره رخ میدهد. طبیعی است اگر ثبت نام انتخاباتی وجود داشته باشد یا درصدی از مردم بتوانند یک یا دو هفته پیش رو از انتخابات، رأی خود را اعلام کنند، فضا کمتر هیجانی شده و انتخابات میتواند در فضای به مراتب آرامتری برگزار شود. کوتاه اینکه بیرون کشیدن انتخابات از حالت بسیج تودهای هیجانی، یک ضرورت است.
وقتی تحولات سیاسی و حتی اقتصادی و اجتماعی سه دهه گذشته را از نظر میگذرانیم، به راحتی متوجه این واقعیت میشویم که با تغییر رئیس جمهور، بسیاری از سیاستهای کلان کشور تغییر کرده است. تصادفی نیست که دوران سازندگی، اصلاخات و عدالتطلبی و ... دستاورد انتخاب رؤسای جمهور متفاوت بودهاند و به نام آنها نیز شناخته شده اند. در سالهای نزدیک چه در درون کشور و چه خارج از آن، بحثهایی درباره میزان اختیارات و قدرت رئیس جمهور در ایران مطرح و گفته شده جابهجایی رؤسای جمهور نمیتواند به تغییرات اساسی و چشمگیر در سیاستهای کلان بیانجامد. این نگاه برگرفته از رویکرد نهادگرایی است. حال آنکه دیدگاه نهادگرایی جدید میگوید میزان واقعی قدرت نهادی مانند ریاست جمهوری را باید در بستر کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سنجید.
روی کاغذ و بر پایه قانون اساسی، قدرت رئیس جمهور از سوی نهادهای مختلف محدود میشود، ولی در عمل قدرت وی می تواند بسته به مهارت و کاردانی خود او، کابینه اش، مشاورانش و شرایط محیطی کمتر یا بیشتر شود. نگاهی به گذشته همچنین نشان میدهد که با انتخاب یک رئیس جمهور در ایران، آرایش و ائتلافهای سیاسی تغییر کرده و فضای جدیدی بر سیاست حاکم میشود.
یک دلیل بنیادی، نبود احزاب قوی و ریشهدار است. در نبود احزاب، آنچه در عرصه سیاسی ایران نقش اصلی را بازی می کند، ائتلافهای موقت گروهها و دسته بندی های سیاسی است. شکاف اصولگرایی – اصلاحطلبی در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمیرفسنجانی وجود نداشت و در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی خود را نشان داد. با آمدن آقای احمدینژاد بخشی از اصلاحطبان و اصولگرایان با هم علیه حامیان دولت ائتلاف کردند. آقای ناطقنوری، روحانی و برخی دیگر که در نیمه دوم دهه 1370 محافظه کار و اصولگرا نامیده میشدند در نیمه دوم دهه 1390 در جبههای مشترک با اصلاحطلبان قرار گرفتند. نوسان مواضع سیاسی افراد و گروهها را با هم باید در پرتو این ائتلافهای موقتی پیوسته در حال تغییر درک کرد. ائتلافهایی که انتخابات ریاست جمهوری نقطه عطف آنها به شمار میآید. بهسخنی، ائتلافهای موقت سیاسی به عنوان یکی از جایگزینهای احزاب در نسبت با رئیس جمهور و گروه و دسته او شکل میگیرند.
اصلاحطلبانی که در دهه 1370 رو در روی آقای هاشمی رفسنجانی قرار گرفته بودند، در دهه 1380 به دلیل قدرت گرفتن آقای احمدینژاد به ائتلاف موقت با وی روی آوردند. نتیجه آنکه انتخابات ریاست جمهوری آرایش سیاسی و شکل و بزرگی و کوچکی ائتلافهای سیاسی موقت را تعیین میکند و اهمیت ویژهای برای بازیگران سیاسی دارد.
با گسترش دموکراسی در جهان، قدرت و مشروعیت مقامهای انتخاباتی پیوسته در حال افزایش است و ایران نیز از این قاعده جدا نیست. رأی به یک فرد، رأی به جریان سیاسی و گفتمان پشتیبان آن فرد است و رأی مردم در واقع بیان ساده گرایش افکار عمومی جامعه بوده و مخالفت با این رأی نوعی مخالفت با مردم و مطالبات و گرایشهای سیاسی آنها بهشمار میآید و چه کسی میخواهد در دنیای امروز، آشکارا در برابر«مردم» بایستد! نبود بخش خصوصی قدرتمند و وجود درآمدهای نفتی باعث شده و قوه مجریه در ایران به عنوان پیکره اصلی و اجرایی حاکمیت گسترش پیدا کرده و زندگی شمار بالایی از مردم را مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر قرار دهد. تعداد کارمندان حقوقبگیر بخش دولتی چندین برابر بخش خصوصی است. گو اینکه بخش خصوصی ناگزیر از ارتباط گسترده با بخش دولتی برای ادامه حیات خود است. بسیاری از شرکتهای خصوصی بزرگ در ایران خود پیمانکار دولت هستند. سادهتر بگوییم در ایران زندگی مردم با دولت گره خورده است و از این رو انتخابات ریاست جمهوری با اهمیت شده است.
علاوه بر این خودآگاهی فردی و جمعی نسبت به اثرگذاری عملی انتخابات ریاست جمهوری بر حیات فردی و جمعی و خیر همگانی در سالهای اخیر افزایش یافته و ریشه اهمیت دادن به این انتخابات را باید در همین مسئله جست و جو کرد. بسیاری میدانند و نیک آگاهند که رئیس جمهور تجلی آرمانهای سیاسی آنها نخواهد بود و توان ساختن آرمانشهر را هم ندارد، ولی خوب یا بد، مستقیم یا غیرمستقیم نقشی انکارناپذیر در زندگی روزمره آنها و خانواده و اطرافیانش دارد و این همان عقلانیت عملی پدیدآمده در ایران چند دهه گذشته است.
انتخابات ریاست جمهوری یک اتفاق و شاید بزرگترین اتفاق سیاسی پیشبینیناپذیر و غیرقابل هدایت کامل است و از این رو بسیاری از بازیگران سیاسی در ناخودآگاه خود شانسی برای پیروز شدن در این انتخابات و در واقع اتفاق یا بازی پیشبینیناپذیر قائلاند و از این رو وارد این بازی میشوند. آقای خاتمی و احمدینژاد در زمان ورود به این بازی، چهرههایی کمتر شناخته شده و حتی ناشناخته برای بیشتر مردم بودند، ولی توانستند بنده بازی شوند. آقای ناطق نوری، محسن رضایی، هاشمیرفسنجانی، علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف از نامزدهایی بودند که با وجود اشتهار و شناخته شدن نسبی در میان مردم در دورههایی، نتوانستند برنده این بازی شوند. برنده شدن در این بازی الزاماً تابع برنامهریزی و آماده بودن و تهیه مقدمات و داشتن دستاوردهای فراوان نیست. همه چیز در کوتاهترین زمان ممکن اتفاق میافتد.
مهم این نیست که گروهها و جناحها و افراد برجسته سیاسی از فردی حمایت کنند، مهم این است که او بتواند در یک ماه یا شاید یک هفت جو سیاسی را به نفع خود تغییر دهد و بتواند یک ترس بزرگ ایجاد کند. ترسی که مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند. ترس از مسلط شدن یک تفکر افراطی جنگطلب، ترس از مسلط شدن مافیاهای اقتصادی بر سرنوشت کشور و غیره در این بازی پیشبینیناپذیر سریع، فقط عقلانیت و محاسبه و طراحی جسارت متفاوت نشان دادن خود و نزدیک شدن به خطر قرمزها یا عبور از آنها. نامزدهایی که بخواهند در فضای هیجانی و احساسی یک ما تبلیغات (و در حالیکه بستر جامعه مستعد هیجانیشدن و هیجانی عمل کردن است) صرفا به عقلانیت مبتنی بر محاسبه سود و زیان، تهدید و فرصت و احتیاط و حزم اندیشی قناعت کنند، شانس خود را برای پیروزی کاهش می دهند.
مکتب معروف به کلمبیا در مطالعات کمپین یا مبارزات انتخاباتی بر این باور است مبارزات انتخاباتی تأثیر زیادی بر آرای مردم ندارد، زیرا رأیدهندهها، پیشاپیش دارای ذهنیت هستند و نمیتوان این ذهنیت را در مدت کوتاهی تغییر داد. به سخن دیگر یعنی آنها پیشاپیش انتخاب خود را انجام دادهاند و آنها میگویند مبارزات انتخاباتی و تبلیغات در انتخابات محلی تأثیرگذارتر است و پول خرج کردن در آن نتیجه بخشتر است. کمپین انتخاباتی چهار کارکرد برای رقابتهای انتخاباتی قائلند: 1. اقناع، 2. تبدیل کردن مسئله به اصلیترین موضوع (کشور یا انتخابات)، 3. بسیج کردن حامیان و 4. اطلاعرسانی.
در کشور ما کم نیستند کسانی که با دلایلی متفاوت به نتیجه مشابه و یکسانی رسیدهاند و مبارزات انتخاباتی را بیاثر و بعضاً صحنهآرایی میدانند و شگفت که گاهی برخی نامزدها و ستادهای آنها نیز با همین باور بازی را خیلی جدی نمیگیرند و از پیش خود را برنده یا بازنده تلقی میکنند ولی مطالعه کمپینهای انتخاباتی ریاست جمهوری در چند دوره گذشته در ایران نشان میدهد برای رد کردن چنین باوری، شواهد و مدارک زیادی هست. چه دلیلی بالاتر از اینکه در چند دوره گذشته، نتیجه آن چیزی نبود که برخی فعالان و ناظران سیاسی گمان میکردند؛ فعالانی که به گفته خودشان اطلاعات موثق و پشت پرده داشته و از روی تحلیل و نظر شخصی سخن نمیراندند. چه بسا آنها نمیدانستند که امروزه در پیشبینی نتایج انتخابات با آن همه متغیر در عمل ناممکن است، زیرا تنها بازیگران نیستند که بر بازی تأثیر میگذارند بلکه ساختارها یا محیط (ذهنی و فیزیکی) هم تأثیرگذارند و باعث میشوند هدایت این پدیدهها در همه لحظات آن ناممکن شود.
تجربه دور و نزیک در انتخابات ریاست جمهوری چند دوره مختلف، این پرسش بزرگ را در ذهن نویسنده ایجاد کرده است که چگونه و با چه روشی میتوان این پدیده را فهمید و تحلیل کرد و تا حد امکان پیشبینی نمود؟ و چرا نتیجه انتخابات آن چیزی است که چند ماه پیش از آن، انتظار آن نمیرفت؟ بیشتر کاندیداهایی که پیروز میشوند، ادعا میکنند که به هیچ گروه و دستهای وابسته نیستند و میگویند پیروزی را خودشان آفریدهاند. بعدها همین عده دستاندرکار تأسیس حزب و فراکسیون(گروه) و غیره میشوند. از سوی دیگر مشاهده عملکرد بازندهها نیز درسهای زیادی دارد. برخی از آنها پیروزی خود را تا روز آخر قطعی میدانستند. عدهای از آنها پولهای کلانی خرج کردهاند، عدهای دیگر به نهادهای مختلف نزدیک شدند تا با پشتیبانی آنها برنده شوند و عدهای حتی خود را نیازمند تبلیغات میدانی نمیدیدند.
روی دیگر سکه برندگان، کسانی هستند که فکر میکردند برنده میشوند ولی نشدند و چه بسا هنوز هم فکر میکنند اگر فلان اتفاق نمیافتاد یا فلان گروه عقب نمی کشید و اگر بتوانیم پیش ذهنیتهای بعضا متصلب خود را تا حدی کنار بگذاریم چه بسا بپذیریم انتخابات ریاست جمهوری در ایران خیلی جدیتر و پیچیدهتر از آن است که آن را به یک یا دو عامل سادهای مثل تصمیم فلان فرد و فلان نهاد و غیره تقلیل دهیم. ما در این پدیده با دو نوع عدم قطعیت مواجهیم اولی ناشی از ماهیت بازی سیاست و به تبع آن انتخابات ریاست جمهوری در ایران است و دومی ریشه در عدم قطعیت پدیدههای انسانی دارد، انسانی که در نهایت ملغمهای از عقل و احساس و ناراحتی و سائقههای مختلف روانشناختی است و واکنشها یا تصمیمهای وی میتواند مسیر بازی یا به تعبیر این کتاب نحوه ساخته شدن یک پدیده (یا بازی) را تغییر دهد.
به هر حال تلاش نویسنده در این اثر این است که نشان دهد میتوان به لحاظ نظری و با بهرهگیری از نظریهها و دیدگاههای مختلف و مشاهدات عملی و تجارب شخصی و گروهی در راستای شناخت بهتر و کاربردیتر پدیدهای به نام انتخابات ریاست جمهوری در ایران گام برداشت و به تعبیری با شناخت آن دسته و پنجه نرم کرد.
انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 همانند سالهای 1376 و 1384 به نتیجهای انجامید که حداقل در روزهای آغازین تبلیغات رسمی، انتظار آن نمیرفت. این انتخابات در کنار تفاوتهایش با دو انتخاب اشاره شده شباهتهایی نیز با آنها داشت. مهمترین تشابه این بود که در هر سه دوره، رئیس جمهور بر سر کار، به دلیل پایان دو دوره قانونیاش نامزد نبود، ولی از یک نامزد خاص حمایت میکرد یا دست کم مایل به حمایت از وی بود. در جوامعی مانند جامعه ما که در آنها احزاب و روندهای سیاسی جاافتاده و نهادینه شده وجود ندارد. رخدادها و ازجمله اتفاق سیاسی مانند انتخابات ریاست جمهوری اهمیت ویژهای دارند؛ اتفاقاتی که برآیندی از مجموعه متغیرها هستند که پیشبینی نتیجه را بسیار دشوار و پیچیده میکنند تا جایی که مشتریان و حامیان نظریه توطئه، آن را همچنان اصلیترین نظریهای میدانند که قادر به تبیین روند انتخابات و نتایج آن است.
شگفت اینکه این نظریه نه تنها در میان عموم مردم بلکه در میان مسئولان و حتی تحلیلگران سیاسی هم، مشتریان خاص خود را دارد. کسانی که مانند آدام اسمیت به دست پنهان تنظیم کننده نتایج انتخابات ریاست جمهوری باور دارند، ناگزیر از تحلیل واقعبینانه تر آن و فهم اهمیت کنشها و اقدامات بازیگران سیاسی حاضر در عرصه انتخابات، اعم از نامزد اصلی، ستاد او، حامیانش و دیگران بازمیمانند و شانس و احتمال پیروزی خود را کاهش میدهند. جالب این است که در سالهای 1376، 1384و 1392 گروه یا گروههایی بازنده شدند که پیروزی خود را بسیار نزدیک و حتی مسجل می دانستند و چه بسا در ناخودآگاه خود با اطمینان به این پیروزی، تلاش چندانی برای پیروز شدن انجام نمیدادند. ما از اریش فون هایک و بسیاری از فیلسوفان سیاسی دیگر آموختهایم که امکان هدایت اقتصاد و جامعه به دست دولت از دید عملی نشدنی است و به همین سان مهندسی کردن فضای سیاسی و پیرو آن انتخابات همواره در ایران بوده و هست، اما عملی کردن آن هزینههای سیاسی و امنیتی سرسامآوری دارد که باعث میشود اقدام عملی در این راستا بسیار دشوار باشد.
انتخابات در حالت کلی و انتخابات ریاست جمهوری در حالت خاص یک رخداد چند وجهی است و از این رو باید از ابعاد و منظرهای گوناگون و البته متفاوت، آنرا بررسی و مطالعه کرد. مطالعه نظاممند انتخابات ریاست جمهوری در ایران بیگمان وجود دارد اما همانند بسیاری از مطالعات دیگر یا چاپ نشده یا نویسنده از آنها اطلاعی ندارد.
به دلیل ماهیت به شدت متغیر سیاست در ایران، پیشبینی نتایج هر انتخاباتی به راستی دشوار است و تا روزهای آخر امکان تغیر معادلات و آرایش سیاسی وجود دارد. فهم انتخابات در ایران نیازمند فهم و حتی شناسایی و یافتن متغیرهای گوناگون تأثیرگذار بر آن است و بدون آگاهی از این متغیرها تدوین استراتژی و راهبردهای انتخاباتی برای استراتژیستها و فعالان ستادهای انتخاباتی بسیار دشوار است. فراوانی متغیرها نباید مانع شناخت در حال تغییر و پیچیده عرصه سیاست و انتخابات در ایران شود.
ادبیات مربوط به انتخابات، بررسی قوانین انتخاباتی، نظام انتخاباتی، جامعهشناسی انتخابات، تحلیل انتخابات از زاویه نظریه انتخاب عقلایی و نیز تحلیل نهادی و نقش نهادها را دربرمیگیرد.
نویسنده اثر معتقد است متغیرهای متعددی سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری را در ایران تعیین میکنند؛ ولی به باور نویسنده متغیر «توانایی تبدیل شدن به نامزد ضد جریان مسلط» اهمیت ویژهای دارد. نامزدی موفقتر است که با درک درست از شرایط ساختاری خود را به عنوان اصلیترین نماینده ضد جریان مسلط معرفی کند. همچنین ایجاد یک ترس بزرگ ضروری و شرط لازم است، ترس بزرگی که اکثریت خاموش و بیطرف را به پای صندوقهای رأی بکشاند. این ترس بزرگ میتواند معطوف به یکی از نامزدهای حاضر در رقابت باشد. اگر بخواهیم بیان سینمایی به کار بریم باید بگوئیم مبارزات انتخاباتی فیلمی است که یک سوپراستار خوب و یک سوپراستار بد دارد و این دو در کنار هم معنا پیدا می کند. کسی که نتواند نقش قهرمان مثبت فیلم را بازی کند، شاید از سوی دیگران تبدیل به قهرمان منفی فیلم شود. نامزدهایی که قابلیت ایفای نقش قهرمان مثبت را نداشته باشند احتمال پیروزی آنها کمتر است. آقای خاتمی، احمدینژاد و روحانی کسانی بودند که توانستند در انتخابات سال 1376، 1384 و 1392 نقش قهرمان مثبت را بازی کنند، آن هم در برابر آقایان ناطق نوری، هاشمیرفسنجانی و جلیلی که در جریان رقابتهای انتخاباتی به قهرمان منفی تبدیل شده و نتیجه انتخابات را به قهرمان مثبت فیلم واگذار کردند. تبدیل شدن به نامزد ضد جریان مسلط الزاما در یک انتخابات دارای دو یا سه نامزد رخ نمی دهد. در ادبیات مرسوم سیاسی در ایران، گاهی عبارت دو قطبی کردن انتخابات را هم برای توصیف تبدیل شدن به نامزد ضد جریان مسلط به کار می برند: طی این فرایند که در مدت یک ماه رخ می دهد، یک نامزد تبدیل به نماد تحول خواهی و تغییر وضع موجود میشود و نامز دیگر به نماد و حفظ وضع موجود و مخالفت با تغییر.
متغیر تأثیرگذار دوم، امکان تخریب یک مناظره است. اگر نامزدی نتواند در مسیر تبدیل شدن به نامزد ضد جریان مسلط حرکت کند، امکان تخریب او بیشتر میشود. تخریب باعث منفعل شدن نامزدها و ستادهای آنان میشود. بررسی نشان میدهد هرچه آشنایی مردم با نامزدها طولانی تر باشد، امکان تخریب و شایعهسازی علیه آنها بیشتر میشود. نامزد شدن در انتخابات پیشین هم احتمال تخریب را بیشتر میکند، ولی شیوه مقابله نامزدها و ستادهای آنها با تخریب به مراتب مهمتر است.
هدف تخریب، تضعیف روحیه حریف و مشغول کردن او به حاشیههاست تا نتواند در دوی سرعت تبلبغات انتخاباتی همه توان و انرژی خود را معطوف به تبدیل شدن نامزد ضد جریان مسلط کند. انعطافپذیری ساختار سیاسی در ایام انتخابات و بهویژه در روزهای تبلیغات باعث میشود شدت تخریبها در روزهای منتهی به روز رأی گیری بیشتر و بیشتر شود، زیرا در هفته پایانی، انعطافپذیری ساختار سیاسی به اوج خود میرسد و نامزدها و ستادهای آنها میتوانند حرفهایی را بزنند و اقداماتی را انجام دهند که حتی سه هفته قبل دشوار یا ناممکن به نظر میرسید. انعطاف پذیری یا شل شدن ساختار هم امکان تخریب و هم امکان تبدیل شدن به نامزد ضد جریان مسلط را همزمان افزایش میدهد.
سومین متغیر شیوه انجام مناظرهها و به قول معروف درخشیدن در آنهاست. هرچه جلوتر برویم اهمیت مناظرههای تلویزیونی بیشتر و بیشتر خواهد شد. نامزدی که نتواند در جریان مناظرهها خود را قویتر و مسلطتر از دیگران نشان دهد، نمیتواند آرای اکثریت بیطرف را از آن خود کند. نامزدهایی که اهل بحث و جدل و گفتوگو نبوده عادت به مونولوگ داشته باشند، احتمال پیروز شدن آنها در مناظرهها چندان زیاد نیست.
نامزدها در مناظره همزمان با دو مخاطب روبرو هستند؛ افکار عمومی و روابط قدرت؛ و باید بتوانند هر دو را قانع کنند. ترس از واکنش روابط قدرت دست و پای نامزدها را میبندد؛ ضمن اینکه تقابل شدید نیز آنرا به شدت میترساند. گاهی نامزدها بدون توجه به انعطاف پذیری ساختار، از بیان برخی مواضع خود به صورت شفافتر خودداری میکنند و ناخواسته باعث می شوند تخریبهای انجام گرفته مؤثر واقع شوند. در مناظرهها، نامزدی برنده است که اکثریت بیطرف و نه اقلیت سیاسی طرفدار یک جناح یا گرایش را به عنوان مخاطب اصلی خود در نظر گرفته او را متقاعد کند که در اداره کشور در مقام یک رئیسجمهور شایسته تر از دیگران است.
چهارمین متغیر وجود یک جنبش حمایتکننده است. جنبشی که زمینه بسیج برخی گروههای خاص را فراهم کند. حمایت جنبش در ابتدای رقابت انتخاباتی باعث میشود تا شتاب نامزدی خاص برای پیشی گرفتن از دیگران بیشتر شود. جنبش یک ستاد انتخاباتی از نوع دیگر است و قدرت تولیدشده توسط آن از مشروعیت به مراتب بیشتری برخوردار است. تحرک جنبش به مراتب بیشتر از ستادهاست و این امر باعث افزایش تحرک انتخاباتی در فضای جامعه و تشویق هرچه بیشتر آرای خاموش به مشارکت در انتخابات میشود. در انتخابات 1376، جنبشی در حمایت از آقای خاتمی شکل گرفت و در سال 1392 نیز جریان سبز از آقای روحانی حمایت کرد. این دو جنبش بیشتر از سوی طبقات تحصیل کرده سازمان دهی و پیش برده می شد، ولی در سال 1384 هم جنبشی در میان طبقات پایینتر در حمایت از آقای احمدینژاد به وجود آمد که به پیروزی او در دور دوم کمک شایانی کرد.
درباره نقش رسانهها باید گفت که همزمان تهدید و فرصت هستند. تکیه بیش از حد بر رسانهها باعث غفلت از متغیرهای دیگر میشود و این یک تهدید است ولی اگر بتوان همزمان از انواع رسانهها اعم از مکتوب، مجازی، تلفن همراه و تلویزیون بهره گرفت کارآمدی آنها بیشتر میشود و این یک فرصت است. اعتماد به رسانه مهمترین متغیر در افزایش کارآمدی آنها در ایام انتخابات است. ایجاد رسانههای خلقالساعة دردی را دوا نمیکند و حتی میتواند باعث هدر رفتن انرژیها شود. در صورت کاهش محدودیتهای اعمال شده در فضای مجازی، نقش آن در انتخابات بعدی ریاست جمهوری بازهم افزایش خواهد یافت. این در حالی است که نقش مطبوعات چاپی در انتخابات چندان قابل توجه نیست.
متغیر ششم موضعگیری در قبال مسائل زنان، اقلیتهای مذهبی و قومی و جوانان است. این چهار گروه عموماً از نامزدهای طرفدار تغییر، حمایت میکنند. این چهار گروه عموماً از نامزدهای طرفدار تغییر، حمایت میکنند. اقلیتهای مذهبی اگر نامزد مطلوب نداشته باشد، به مشارکت نداشتن گرایش پیدا میکنند، ولی زنان و جوانان ترجیح میدهند به نامزدهایی رأی دهند که طرفدار حق زنان بوده یا حداقل مخالف این حقوق نباشند.
تحلیلهای ارائه شده در اینجا بیشتر از آنکه ساختارمحور باشد، کارگزارمحور است. آنچه سرنوشت نهایی انتخابات را تعیین میکند کنشهای کارگزاران اعم از نامزدها، عاملیتهای استراتژیک، هواداران معمولی و غیره است و نه دستهای پنهان و عوامل بیرون از اراده و اختیار ما. میپذیریم افراد و گروه هایی در صحنه سیاست ایران هستند که میخواهند نتیجه نهایی انتخابات را به میل خود رقم بزنند، ولی نمیپذیریم که این افراد و گروه ها بدون هیچ مانعی میتوانند خواسته خود را عملی کنند.
نه تنها جامعه ایران متکثر است، بلکه شبکه وسیع ایدئولوژیک – اقتصادی شکل گرفته در سه دهه گذشته نیز متکثر بوده و در راستای خواست و اراه یک فرد یا گروه شکل نگرفته است. نهادهای نظارتی، امنیتی و اطلاعاتی بیگمان در روند انتخابات آزاد و منصفانه عامل مهمی به شمار میآیند، ولی بر پایه رویکرد نهادگرای جدید میپذیریم این نهادها نیز در رسیدن به هدف خود آزادی مطلق ندارند و تحت فشارهای محیط مجبورند از برخی خواسته های خود صرف نظر کنند. فیلترهای متعددی تا شروع رقابت رسمی نامزدها تعبیه شده است، ولی با آغاز تبلیغات رسمی، ساختار سیاسی انعطافپذیرتر شده، محدودیتهای آن کمتر و کمتر میشود. به تعبیری فضای سیاسی جدید پدید میآید که به مراتب بازتر و منعطفتر از فضای سیاسی در شرایط غیرانتخاباتی است.
نامزدهایی موفق ترند که بتوانند از این آزادی موقت ایجادشده حداکثر استفاده را برده، خود را بهعنوان نامزد ضد جریان مسلط معرفی کنند. شکست آقایان ناطق نوری، هاشمی و جلیلی در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 1376، 1384، 1392نشان میدهد این فرض که نظام، یک نامزد از پیش تعیینشده دارد، درست نیست. تحمیل یک نامزد مشخص از سوی برخی افراد و گروهها، بیگمان با مخالفت و مقاومت مردم و حتی شبکه های وسیع ایدئولوژیک – اقتصادی روبهرو خواهد