دکترین ضاحیه توسط یک ژنرال ارتش رژیم غاصب در خلال جنگ ۳۳ روزه با لبنان (۲۰۰۶میلادی) مطرح شد. پایه های این دکترین چنین است: پاسخ نامتناسب، تخریب مناطق مسکونی و زمین سوخته کردن آن و کشتار ناکافی(بالاتر از حد لازم و حد کفایت).
با وجود شکست رژیم غاصب قدس در جنگ ۳۳ روزه اما همچنان این دکترین ادامه حیات پیدا کرد و رژیم در کشتار مردم عادی و ویرانه سازی مناطق مسکونی و پاسخ نامتناسب، به دکترین ضاحیه وفادار ماند و حتی آن را به سایر مناطق به ویژه غزه تسری و توسعه داد.
اتفاقات اخیر ضاحیه و وعده رژیم برای پایان یافتن جنگ لبنان طرف دو الی سه هفته، تکرار همان سناریوی سال ۲۰۰۶ منتها بدون خطای حمله زمینی نامحدودِ همزمان است.
اما یک خطای بزرگ دکترین ضاحیه از نظر نظامی و فنی، تقلیل جنگ به اعداد است؛ خطایی که آمریکا هم تا حد زیادی در جنگ ویتنام انجام داد. البته آمریکا در خلال این جنگ اهمیتی ویژه ای برای افکار عمومی و جنگ روانی قائل بود، در حالی که رژیم صهیونی کمترین اعتنایی به این موضوع ندارد، آن هم در شرایط امروز که اهمیت افکار عمومی و فشارهای بین المللی بسیار بیش از زمان جنگ ویتنام است.
والت ویتمن روستو یهودی و مشاور جانسون و کندی و مغز متفکر جنگ ویتنام- که او را با نظریه مراحل رشد می شناسیم- با شوق آمار کشتهشدگان ویتنامی را دنبال می کرد؛ گویی با آمار تولید یک کارخانه غلات مواجه بود. این اوج شباهت جنگ ضدانسانی و ماشینی رژیم غاصب علیه منطقه و جنگ آمریکا در ویتنام است.
اما تفاوت دیگر دکترین آمریکا در قبال ویتنام نسبت به دکترین ضاحیه آن است که دکترین آمریکا به طولانی شدن جنگ برای تثبیت دمکراسی های غرب گرا در شرق اصرار داشت.
رژیم غاصب از ابتدای تأسیس روشی مشابه همین تز روستو داشته است. اما تز روستو در پی شکست نهایی دشمن نبود، بلکه بر اثر ویرانگر روانی بر دشمن و طولانی شدن جنگ تأکید می کرد.
در این سو، رژیم غاصب برای تمام شدن جنگ، تعجیل دارد و به دنبال نابودی کامل دشمن خود است. به ویژه آن که برخلاف وضعیت آمریکا در برابر ویتنام، رژیم غاصب جنگ با لبنان و غزه را یک جنگ خانگی می داند که طولانی شدن، نابودی اقتصاد و ساختار جامعه اسرائیلی را در پی خواهد داشت. اما بزرگترین خطای رژیم سابق برای تشدید شیوه جنگ آمریکایی و الگوی ویتنام در همین خانگی بودن و همجواری نهفته است. حتی با فرض محال نابودی حزب الله و حماس، کشتار ماشینی و کور مردم لبنان و فلسطین، افکار عمومی جهانیان و مهمتر از آن، تنفر غیرقابل بازگشت مردم این دو کشور را در پی خواهد داشت.
افزایش تعداد افرادی که دیگر به نظریه دو دولتی باور ندارند(در لبنان و فلسطین) کار را برای رژیم سخت تر خواهد کرد.
راسپوتین های حاکم بر دولت رژیم غاصب آن را به لبه پرتگاه برده اند (راسپوتین از نزدیکان دربار روسیه بود که در جریان جنگ جهانی اول عامدانه به دربار مشاوره غلط می داد).
با عنایت به تباری که گفته شد، نکات ذیل را می توان ذکر کرد:
۱. رژیم غاصب به هیچ عنوان و حتی با مداخله جدی آمریکا، پای میز مذاکره نخواهد آمد و جنگ را ادامه خواهد داد(جنگ ضروری).
۲. رژیم تمام توان خود را برای نابودی مقاومت به کار خواهد بست تا جنگ را زودتر تمام کند(جنگ کوتاه مدت).
۳.رژیم غاصب جنگ تمام عیار اما مرحله ای را دستور کار قرار داده و در هر مرحله با بالاترین سطح توان عمل کرده است(جنگ تمام عیار مرتبه ای).
به عنوان تجویز می توان به خطوط ذیل اشاره کرد:
۱.حزب الله به عنوان اقدام متقابل، پاسخ نامتناسب رژیم را «متناسب سازی» کند. بنابراین اقدام خود در حمله به مناطق مسکونی حیفا را تشدید و تسری ببخشد(عمق و وسعت عملیات).
۲. حملات به مواضع غیرنظامی رژیم غاصب را بر حمله به مواضع نظامی اولویت دهد. در شرایط جنگ نابرابر، و در چارچوب حق دفاع مشروع، حزب الله چاره ای این نخواهد داشت.
این رویکرد، رژیم غاصب را برای خطای ورود زمینی نهایی به خاک لبنان تحریک خواهد کرد.
صدور پیام طولانی کردن جنگ از طرف حزب الله، پیامی پیروزی بخش است که از اقدامات فوق برمی خیزد.